آسمان افتاد از مد ،تا زمین لب باز کرد
خالی از رگ شد زمان ، حس سکوت آواز کرد
آفتاب خسته دیدم مانده از زر افکنی
پشت کوه قاف خوابید و دوباره ناز کرد
شبروان می تاختند و پابه پاشان ماهتاب
غرق در یک چشمه افتاد و کمی اغماض کرد
گرد و خاکی در میان کوچه پیچید از یلی
کوچه افتاد از قدم تا سینه را افراز کرد
باد سنگین خم شد و آهسته آهی در کشید
پنبه زن چرخی زد و تار کمانی باز کرد
توده در توده به هم آمیخت در میدان جنگ
تا قمر در عقرب از قوس و قدح ایجاز کرد
رعد غرید و ترک برداشت سقف آسمان
ابر گریان شد ، خدا اینبار هم اعچاز کرد
اسفند 89- فریمان
کلمات کلیدی این مطلب :
اعجاز ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/5 در ساعت : 20:5:28
| تعداد مشاهده این شعر :
926
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.