ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



إبتِهَال = نيايش { ترجمه ي سروده اي از احمد مطر }‌


{ إبتِهَال }:



كُلُّ مَن نَهوَاهُ مَاتَ

كُلُّ مَا نَهوَاهُ مَاتَ

رَبِّ سَاعِدنَا بِإِحدَى المُعجِزَاتِ

وَأَمِت إِحسَاسَنَا يَوماًً

لِكَي نَقدِرُ أَن نَهوِى الوُلاةَ
!



****  ترجمه:‌



{ نيايش}:



هر كه عاشقش شديم ، مُرد



هر چه عاشقش شديم، مُرد



پس چه مي شود خداي مهربان؟



چشمه اي ز معجزات خويش را دهي نشان،



حسّ پاك عشق را بگيري از نهادمان،



تا شويم،‌



عاشقان حاكمان!!!



***



مروري بر زندگي احمد مطر



«احمد مطر» در اواسط دهه ی ۱۹۵۰ میلادی در روستای «تنومه» از توابع شهر «بصره» عراق متولد شد. او فرزند چهارم خانواده ای ده نفره بود . وی دوران کودکی اش را در روستای تنومه گذراند. روستایی که خاستگاه آرزوها و رؤیاهای نخستینش بود. احمد در باره ی محل تولدش می گوید: «سادگی، ظرافت، پاکی و تهیدستی از آن می تراوید. رودها، جویبارها، خانه های کاه گلی، نیزارها و باغ ها آن را گلدوزی و درختان خرما نه تنها اطراف روستا که خانه هایش را نیز تسخیر کرده بودند.»



۱۴ سالگی احمد مطر مصادف است با ظهور نخستین بارقه های شعر از نهاد پاک و صادق او. نهادی که مالامال از نسیم نخلستان های عراق بود. فضای غالب شعرهای آغازین او تحت تأثیر فضای حاکم بر شعر عرب، بیشتر عاشقانه و رمانتیک بود اما دیری نپایید که مسائل اجتماعی و تضاد بین توده ها و سلطه نظرش را به خود جلب کرد بر این اساس در عنفوان جوانی خود را در میانه ی دایره ای از آتش دید. دایره ای از اندوه عمیق اعراب که ریشه در گذشته های دور داشت. او نمی توانست ساکت بماند و در سوگواری ها لباس شادی بر تن کند. پس وارد میدان نبرد شد و با شرکت در جشنواره ها ی عمومی و خواندن شعرهای اجتماعی – سیاسی حضور خویش را اعلام کرد.



شعرهای آغازین احمد مطر غالباً طولانی بودند و تعداد ابیات آن گاه به صد می رسید. گرانیگاه این شعرها، حکایت مردمی بود که سلطه های حاکم، فرصت زندگی و آسایش را از آنها گرفته بودند. ملتی که بیان دردهایشان  او را روانه ی تبعیدگاه نمود. او وطن خود را با اندوه به قصد کشور کویت ترک کرد و در بخش فرهنگی روزنامه «القبس» مشغول فعالیت شد.



دوران تبعید احمد، مصادف با دگرگونی های اساسی در شعرهایش شد.وحدت موضوع و موجز شدن اشعار که گاه تا حد یک بیت نیز تقلیل می یافت از مهمترین این تحولات به شمار می روند.



دفتر شعر احمد مطر، هر روز شاهد تولد شعر تازه ای بود. شعرهایش مانند خاطره ها، هر لحظه در دفترش ثبت می شدند اما دیری نپایید که این آتش نهان از روزنامه ی قبس زبانه کشید. «پلاکاردها» عنوان شعرهای سیاسی اجتماعی شاعر بودند که صدر صفحات «القبس» را به خود اختصاص داد. «پلاکاردها» حکایت اقدام انتحاری شاعری بود که برای آزادی مبارزه می کرد.



«ناجی العلی» کاریکاتوریست مشهور فلسطینی ، همکار احمد مطر در روزنامه ی «القبس» بود. آرمان مشترک این دو هنرمند در مبارزه با استبداد و سکوت ذلت بار حکام عرب، آنان را مانند دو روح در یک بدن ساخته بود. گاه مشاهده می شد که شعرهای جدید احمد، بی آنکه برای ناجی خوانده باشد با کاریکاتور تازه ی او همخوانی فراوان داشت. «القبس» با شعرهای احمد مطر آغاز و صفحه ی آخرش با کاریکاتور ناجی العلی بسته می شد.



احمد مطر کماکان اردات قلبی خود را به روزنامه ی «القبس» حفظ کرده است . او در این خصوص می گوید:



«در این روزنامه با بهترین دوست زندگی ام ناجی العلی آشنا شدم. روزنامه ای که پلاکاردهایم را در آن نصب کردم. القبس روزنامه ی من است. با آن احساس خویشاوندی دارم. او مرا در آغوش خود گرفت، چشمهایم را گشود و بی باکانه مثل مریم مقدس بر سینه ی خود فشرد در حالی که اطرافیان خشمگینانه بر سرش فریاد می کشیدند: «لقد جئت شیئاً فریا…».تو می توانی پیراهنت را عوض کنی اما هرگز نمی توانی مادرت را تغییر دهی.»



صراحت لهجه و توفندگی گفتار، باعث شد تا حاکمان عرب، شعرهای احمد مطر  و قلموی ناجی العلی را برنتابند لذا آنان را روانه ی تبیعدگاه دیگری به نام لندن کردند. بزرگترین مصیبت زندگی احمد مطر در لندن رقم خورد، هنگامی که در سال ۱۹۲۷ ناجی در یکی از خیابان ها توسط صهیونیست ها ترور شد. احمد پس از آن حادثه احساس کرد که نیمی از وجودش را از دست داده است. هر چند که نبض نیمه ی دیگرنیز به نام ناجی می زد که او را همواره به ادامه ی مبارزه فرا می خواند.



احمد مطر، شعر بلندی با نام «چه سخت است سخن گفتن» در رثای دوست وفادار و همسفر تبعیدگاهایش سرود. او می گوید:



«ناجی، تنها کسی بود که از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر با من بود تا اینکه به آسمان – که وطن اصلی اش بود- عروج کرد در حالی که بسیاری از بزدلان بر زمین ماندند زیرا زمین پست است و آسمان اعلی. ناجی آگاه ترین، پاکترین و شجاع ترین مردی است که در زندگی ام شناخته ام.»



احمد مطر از سال ۱۹۸۶ تا کنون در لندن بسر می برد. پلاکاردهایش در مجلدات مختلف به چاپ رسیده اند. شعرهایش از گیرایی و اثر بخشی خاصی بر خوردارند. زیرا از مرکب شاعر عطر خون بر می خیزد و بر کلماتش اثر انگشتانش جاری است.



احمد مطر، شاعری است که اندوه ملت و دردهای انسان عرب را بر دوش می کشد. او با تمام سلول هایش، بغض آنان را فریاد می کشد. احمد مطر سرزمین پهناوری است در هیئت یک شاعر ظهور کرده و لندن شهری است که گنجایش اندوه بزرگ او را ندارد. او ترجمان زخم های عرب تحت سلطه است.


کلمات کلیدی این مطلب :  إبتِهَال ، = ، نيايش ، { ، ترجمه ، ي ، سروده ، اي ، از ، احمد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/3/8 در ساعت : 10:49:33   |  تعداد مشاهده این شعر :  2132


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدیه زرعی ( هدیه)
1391/3/9 در ساعت : 9:17:23
سلام استاد حاج محمدی .
ممنون و متشکرم که باعث شناخت شاعری غیر ایرانی شدید...
خسته نباشید
زنده وسربلندباشید استاد گرامی

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
سلام بر شما شاعره ي محترمي كه ستاره ي سهيل شده ايد / سپاسگزارم حضور و نظر لطف سركار عالي را .
دکتر آرزو صفایی
1391/3/8 در ساعت : 13:42:27
سلام استاد گرامی
بسیار بسیار مفید و گویا
خواندم و آموختم از دانشتان
برقرار باشید

&&&&&&&&&&&&&&&&
درود بر شما خانم دكتر . سپاسگزارم نظر لطفتان را .
علی میرزائی
1391/3/9 در ساعت : 10:30:2
سلام جناب حاج محمدی بزرگوار
دست مریزاد با این حسن انتخاب و ترجمه ی زیبا
بهره بردم

&&&&&&&&&&&&&
درود بر جناب ميرزائي عزيز . نظر لطف و محبت بيدريغتان را سپاس . زنده باشيد ياحق .
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1391/3/8 در ساعت : 16:4:2
سلام آقای حاج محمدی عزیز
ههم ترجمه و هم انتخاب شعرتان زیبا بود .دست مریزاد.لذت بردم
سرافرازباشید


%%%%%%%%%%%%
سلام بر سيد بزرگوار جناب ابوطالبي ن‍‍ژاد عزيز . سپاسگزارم نظر لطفتان را .
علی رضا آیت اللهی
1391/3/9 در ساعت : 5:6:40
سلام
تصور مي كنم شروع به ترجمه دفتر شعر احمد مطر كرده ايد كه هم خوب است و هم انشاء الله تبارك و تعالي مبارك . از زبان و فرهنگ عرب چندان چيزي نمي دانم . امٌا از ديدگاه يك پارسي زبان دلم مي خواهد برداشتم را از اين شعر بياورم :
هركس كه ما عاشقش شديم ، مرد
هرچيز كه ما دوستش داشتيم از بين رفت
خدايا ، خداوندا اين ديگر چه حكايتي است !
بيا و يك دفعه هم از آن معجزاتت را براي ما بكن
آن عشق هاي پاك را از ما بگير
و در عوض
ما عاشقان حاكمانمان بشويم

%%%%%%%%%%%%%
و سلام بر شما جناب استاد آيت اللهي عزيز
اگر توفيق الهي يارمان باشد انشاء الله در صدد اين كار هستم / بنده در ترجمه سروده هاي احمد مطر صرفا به بضاعة مزجاة خود بسنده نمي كنم . بلكه با بعضي از دوستان كه به عربي محاوره اي آشنائي وسيعي دارند مشورت مي كنم . همچنين از راهنمائي هاي اخوي ارجمندم كه دكتراي ادبيات عرب دارند و استاد دانشگاه فردوسي مشهدند بهره مي برم . و اگر چه آنچنانكه مستحضريد ترجمه ي شعر آن هم به شعر كاري است نه چندان سهل اما تمام سعيم بر آن است كه نسبت به مراد و مقصود متن اصلي وفادار بمانم . خوشبختانه متن اصلي اين سروده ي احمد مطر متني بسيار ساده است . مي خواهد اين مطلب را بگويد كه حالا كه اينگونه است كه هر كه و هرچه ما به آن دل مي بنديم مي ميرد و از دست مي رود خدايا كاري كن كه عاشقان حاكمانمان شويم تا آنها هم زودتر بميرند . در رابطه با مطلبي كه در كامنت خصوصي ياد آور شده ايد عرض كنم كه در جهان بيني ما وجود مساوق حيات و شعور است فلذا مانعي نيست كه مردن را به اشياء هم نسبت دهيم . بگذريم از اينكه صريح سخن خود احمد مطر اين است كه { كل من نهواه مات = هر كه عاشقش شديم مرد } و { كل ما نهواه مات = هر چه عاشقش شديم مرد }‌ اتفاقا اين قسمت از شعر واژه به واژه ترجمه شده است !!!
در هرحال دقت نظر حضرتتان را ارج نهاده تشكر مي كنم .
مصطفی پورکریمی
1391/3/8 در ساعت : 13:2:40
سلام جناب استاد حاج محمدی گرامی
اینگونه که معلوم است هنوز هم دعایش مستجاب نشده است .... زیبا بود استفاده کردم

&&&&&&&&&&&
درود بر شما جناب استاد پور كريمي عزيز . متشكرم از اين بابت كه همواره مورد لطف قرار مي دهيد اين بنده را . زنده باشيد . يا حق .
حمیده میرزاد
1391/3/9 در ساعت : 14:28:48
سلام وعرض ادب

خواندم وآموختم.

ترجمۀ زیبایتان تحسین برانگیز است و معرفی یک شاعر مبارز برتر از آن.

موفق باشید

&&&&&&&&&&
سلام و درود بر شاعره ي گرامي سركار خانم ميرزاد . نظر لطف سركار عالي را سپاس .
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1391/3/9 در ساعت : 3:0:18
سلام و عرض ارادت خدمت استاد حاج محمدی عزیز و ارجمند
کلام از دل برخاسته ی احمد مطر با ترجمه ی دلنواز و شیوای شما شکوه بیشتر بافته است
دست مریزاد ، فرزانگی ، فرهیختگی و شاعرانگیتان مستدام

&&&&&&&&&&&&&
سلام بر شما جناب استاد عزيز دكتر روحاني
شرمنده مي فرمائيد حضرت استاد / ما در حضور اساتيد بزرگواري چون شما درس پس مي دهيم . لطف بيدريغتان را ارج مي نهم و ممنون و سپاسگزارم . زنده و سربلند و سرافراز باشيد .
رضا کرمی
1391/3/9 در ساعت : 14:5:56
درود بر شما استاد حاج محمدی عزیز...پیش از این کتاب پلاکاردها را از احمد مطر خوانده ام ..اشعار او سرشار از کنایات و نیشهای گزنده برای حاکمان ظلم و جور است...ترجمه ی شما نیز بسیار زیبا و خواندنی است ...

&&&&&&&&&&&&&&&&
درود بر استاد كرمي عزيز و گرامي . سپاسگزارم حضور گرامي و نظر لطف حضرتعالي را . زنده و سرافراز باشيد . ياحق .
سارا وفایی زاده
1391/3/8 در ساعت : 23:3:49
درود جناب حاج محمدی عزیز

خواندم و استفاده بردم. ترجمه تان زیبا بود.

مانا باشید.
%%%%%%%%%%
درود بر شما / سپاسگزارم نظر لطف سركار عالي را . زنده باشيد . يا حق .
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 4 ماه و 9 روز و 15 ساعت و 53 دقیقه و 17 ثانیه است همراه شماییم 452965997.795 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 7,323 | بازدید دیروز : 6,651 | بازدید کل : 122,955,483
logo-samandehi