{ إبتِهَال }:
كُلُّ مَن نَهوَاهُ مَاتَ
كُلُّ مَا نَهوَاهُ مَاتَ
رَبِّ سَاعِدنَا بِإِحدَى المُعجِزَاتِ
وَأَمِت إِحسَاسَنَا يَوماًً
لِكَي نَقدِرُ أَن نَهوِى الوُلاةَ!
**** ترجمه:
{ نيايش}:
هر كه عاشقش شديم ، مُرد
هر چه عاشقش شديم، مُرد
پس چه مي شود خداي مهربان؟
چشمه اي ز معجزات خويش را دهي نشان،
حسّ پاك عشق را بگيري از نهادمان،
تا شويم،
عاشقان حاكمان!!!
***
مروري بر زندگي احمد مطر
«احمد مطر» در اواسط دهه ی ۱۹۵۰ میلادی در روستای «تنومه» از توابع شهر «بصره» عراق متولد شد. او فرزند چهارم خانواده ای ده نفره بود . وی دوران کودکی اش را در روستای تنومه گذراند. روستایی که خاستگاه آرزوها و رؤیاهای نخستینش بود. احمد در باره ی محل تولدش می گوید: «سادگی، ظرافت، پاکی و تهیدستی از آن می تراوید. رودها، جویبارها، خانه های کاه گلی، نیزارها و باغ ها آن را گلدوزی و درختان خرما نه تنها اطراف روستا که خانه هایش را نیز تسخیر کرده بودند.»
۱۴ سالگی احمد مطر مصادف است با ظهور نخستین بارقه های شعر از نهاد پاک و صادق او. نهادی که مالامال از نسیم نخلستان های عراق بود. فضای غالب شعرهای آغازین او تحت تأثیر فضای حاکم بر شعر عرب، بیشتر عاشقانه و رمانتیک بود اما دیری نپایید که مسائل اجتماعی و تضاد بین توده ها و سلطه نظرش را به خود جلب کرد بر این اساس در عنفوان جوانی خود را در میانه ی دایره ای از آتش دید. دایره ای از اندوه عمیق اعراب که ریشه در گذشته های دور داشت. او نمی توانست ساکت بماند و در سوگواری ها لباس شادی بر تن کند. پس وارد میدان نبرد شد و با شرکت در جشنواره ها ی عمومی و خواندن شعرهای اجتماعی – سیاسی حضور خویش را اعلام کرد.
شعرهای آغازین احمد مطر غالباً طولانی بودند و تعداد ابیات آن گاه به صد می رسید. گرانیگاه این شعرها، حکایت مردمی بود که سلطه های حاکم، فرصت زندگی و آسایش را از آنها گرفته بودند. ملتی که بیان دردهایشان او را روانه ی تبعیدگاه نمود. او وطن خود را با اندوه به قصد کشور کویت ترک کرد و در بخش فرهنگی روزنامه «القبس» مشغول فعالیت شد.
دوران تبعید احمد، مصادف با دگرگونی های اساسی در شعرهایش شد.وحدت موضوع و موجز شدن اشعار که گاه تا حد یک بیت نیز تقلیل می یافت از مهمترین این تحولات به شمار می روند.
دفتر شعر احمد مطر، هر روز شاهد تولد شعر تازه ای بود. شعرهایش مانند خاطره ها، هر لحظه در دفترش ثبت می شدند اما دیری نپایید که این آتش نهان از روزنامه ی قبس زبانه کشید. «پلاکاردها» عنوان شعرهای سیاسی اجتماعی شاعر بودند که صدر صفحات «القبس» را به خود اختصاص داد. «پلاکاردها» حکایت اقدام انتحاری شاعری بود که برای آزادی مبارزه می کرد.
«ناجی العلی» کاریکاتوریست مشهور فلسطینی ، همکار احمد مطر در روزنامه ی «القبس» بود. آرمان مشترک این دو هنرمند در مبارزه با استبداد و سکوت ذلت بار حکام عرب، آنان را مانند دو روح در یک بدن ساخته بود. گاه مشاهده می شد که شعرهای جدید احمد، بی آنکه برای ناجی خوانده باشد با کاریکاتور تازه ی او همخوانی فراوان داشت. «القبس» با شعرهای احمد مطر آغاز و صفحه ی آخرش با کاریکاتور ناجی العلی بسته می شد.
احمد مطر کماکان اردات قلبی خود را به روزنامه ی «القبس» حفظ کرده است . او در این خصوص می گوید:
«در این روزنامه با بهترین دوست زندگی ام ناجی العلی آشنا شدم. روزنامه ای که پلاکاردهایم را در آن نصب کردم. القبس روزنامه ی من است. با آن احساس خویشاوندی دارم. او مرا در آغوش خود گرفت، چشمهایم را گشود و بی باکانه مثل مریم مقدس بر سینه ی خود فشرد در حالی که اطرافیان خشمگینانه بر سرش فریاد می کشیدند: «لقد جئت شیئاً فریا…».تو می توانی پیراهنت را عوض کنی اما هرگز نمی توانی مادرت را تغییر دهی.»
صراحت لهجه و توفندگی گفتار، باعث شد تا حاکمان عرب، شعرهای احمد مطر و قلموی ناجی العلی را برنتابند لذا آنان را روانه ی تبیعدگاه دیگری به نام لندن کردند. بزرگترین مصیبت زندگی احمد مطر در لندن رقم خورد، هنگامی که در سال ۱۹۲۷ ناجی در یکی از خیابان ها توسط صهیونیست ها ترور شد. احمد پس از آن حادثه احساس کرد که نیمی از وجودش را از دست داده است. هر چند که نبض نیمه ی دیگرنیز به نام ناجی می زد که او را همواره به ادامه ی مبارزه فرا می خواند.
احمد مطر، شعر بلندی با نام «چه سخت است سخن گفتن» در رثای دوست وفادار و همسفر تبعیدگاهایش سرود. او می گوید:
«ناجی، تنها کسی بود که از تبعیدگاهی به تبعیدگاه دیگر با من بود تا اینکه به آسمان – که وطن اصلی اش بود- عروج کرد در حالی که بسیاری از بزدلان بر زمین ماندند زیرا زمین پست است و آسمان اعلی. ناجی آگاه ترین، پاکترین و شجاع ترین مردی است که در زندگی ام شناخته ام.»
احمد مطر از سال ۱۹۸۶ تا کنون در لندن بسر می برد. پلاکاردهایش در مجلدات مختلف به چاپ رسیده اند. شعرهایش از گیرایی و اثر بخشی خاصی بر خوردارند. زیرا از مرکب شاعر عطر خون بر می خیزد و بر کلماتش اثر انگشتانش جاری است.
احمد مطر، شاعری است که اندوه ملت و دردهای انسان عرب را بر دوش می کشد. او با تمام سلول هایش، بغض آنان را فریاد می کشد. احمد مطر سرزمین پهناوری است در هیئت یک شاعر ظهور کرده و لندن شهری است که گنجایش اندوه بزرگ او را ندارد. او ترجمان زخم های عرب تحت سلطه است.