جهان به درد و غم جاودان دچارم کرد
که دور از بر آن یار غم گسارم کرد
چو غنچه ای که بچینند نا شکفته ز باغ
برون ز دامن گلزار در بهارم کرد
دیار عشق مگر جای نامرادان نیست
که دست حادثه بیرون از آن دیارم کرد
نریخت کس نم اشکی به تیره روزی من
بغیر شمع که شب گریه بر مزارم کرد
ز من چو سوخته تر از بلای عشق نبود
به شهر سوخته گان عشق شهریارم کرد
همان کبوتر سر زیر بال برده منم
که باز عشق تو در آشیان شکارم کرد
چرا ز شوق نگیرم همیشه دامن تو
اگر به پای تو ای گل زمانه خوارم کرد
بدین گناه که چون شعله سرکشی کردم
بزیر پای تو چون خاک رهگذارم کرد
خبر ز وحشت شبهای جاودانه نداشت
ستاره ای که گذر از شبان تارم کرد
ز من به جلوه ی صد آفتاب دل نکند
غمی که سایه صفت جای در کنارم کرد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/18 در ساعت : 3:48:26
| تعداد مشاهده این شعر :
1360
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.