بیا جانا شریک و یار باشیم
ز گلزار رخ هم شاد باشیم
بسوی مهر ورزی ره سپاریم
رفیق و همره و همکار باشیم
خوشا آنانکه در دلها نشینند
رفیقند و حبیبند و شفیقند
بهشتی خوی باشند این عزیزان
غم از دل می برد دیدار آنان
به هر جا می روند محفل فروزند
خداوندان شوق و شور و سوزند
در این دنیا ندارند مال و اموال
ولی در عشق دارند صد پرو بال
چو آنان بینی آنان خنده رویند
برایت نغمه های شاد گویند
ز شورستان غم ها دور باشند
به سر مستی عشق پر بار باشند
چو از دنیای فانی دل بریدند
ز زندان جهان آزاد باشند
بیا جانا ره نیکان بگیریم
ز دنیا دوستان حاصل نگیریم
چو آنان غرق دنیای زوالند
ز هستی ساقطند و پایمالند
ره آنان که یزدان را ببینند
به هر دم مرگ و هستی را بچینند
کسی کو می کند هر جا خدا یاد
بدان او عاشق و گردیده آزاد
1/10/83
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/19 در ساعت : 0:3:8
| تعداد مشاهده این شعر :
901
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.