این روزها با دیدنت شادم، انگار زیبا دوستت دارم
از اخم تو چیزی نمیفهمم، تنها و تنها دوستت دارم
خیلی صمیمی و کمی ترسو، لبخند کمرنگی به لبهایم
من کودکي کمرو و لاغر که؛ مانند آقا، دوستت دارم
شاید برای گفتنش زود است، شاید کمی هولم، ولی حالا
باید بدانی عاشقت هستم، هم وزن دنیا دوستت دارم
اصلاً چه دنیایی اگر بی تو، ویرانهای سرد و سیاه و زشت
قادر به گفتن نیستم، اما، من بیش از اینها دوستت دارم
تو صورتت تدریس خطاطیاست؛ با اخم نسخ و خنده نستعلیق،
ای نقطه نقطه چهرهات موزون، ابرو چلیپا دوستت دارم
بعد از تو دینم بت پرستیدن، تسبیحِ من نام تو را بردن،
تنها خدای شعرهای من، پروردگارا! دوستت دارم
مرده پرستی سنت شومیاست، اندوهِ بعد از مرگ بیهودهاست،
خیرات کن خرمای چشمت را؛ تا زندهام، تا دوستت دارم
گاهی دیابت میشود عشقت، من هم علاجش را نمیدانم
از عهدهی خود بر نمیآیم؛ حلوامربا! دوستت دارم
برزخ میان شیر یا خطهاست؛ این دوستم دارد، نداردها
دلدل نکن وقتی که میبینی، من بی مهابا دوستت دارم
چیزی که در شأن تو باشد را؛ در فقر دستانم ندارم، آه
دار و ندارِ من همین شعر است؛ این بیتها را دوستت دارم.