لحظه ها ی هرا سانی
ببین به ساحل توفانی ام چه می گذرد
به روز بی سر و سامانی ام چه می گذرد
چو نخل منجمد افسرده ام به تابستان
به فصل سرد زمستانی ام چه می گذرد
تو صبح پاک بهاری ،کجا خبر داری
به خلوت شب ظلمانی ام چه می گذرد
رها نشد دل من از شکنجه اندوه
کسی نگفت به زندانی ام چه می گذرد
ستاره سر نزد ودل اسیر حیرانی ست
ببین به شام پر یشانی ام چه می گذرد
قسم به زخم کویر دلم نمی دانی ؟
به دشت خشک غزلخوانی ام چه می گذرد
اسیر مانده به زندان غم خبر دارد
به لحظه ها ی هر اسانی ام چه می گذرد
به جست و جو ی دل شعله بار من بر خیز
ببین به آتش پنهانی ام چه می گذرد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:20:31
| تعداد مشاهده این شعر :
1091
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.