از چنین رنگ که در زلف تو انداخته رب
بهت انداخته در قامت تاریکی شب
دیگر ازشوق دراین پوست نخواهم گنجید
آه اگر نام مرا نیز بیاری بر لب
بی گمان نیست به زیبایی چشمان تو چشم
و مرا نیست بجز نرگس جادوت طلب
من که از عشق تو فرهاد شدم،جان دادم
باز چون خسرو ظالم شده ای از چه سبب
چند روزیست که دریای نگاهت جاریست
تو به من می نگری،آه عزیزم چه عجب؟
آخر حرف من این است"تورا کم دارم"
به خدا نیست از این مطلب زیبا مطلب
عشق شوخ است ولی هجر سر ازغم دارد
آه،از من تو دگر هجر خودت را مطلب
آخر این غزل عاشق شدم و خندیدم
بعد در خواب تو را ماه شب خود دیدم
"پیر"
کلمات کلیدی این مطلب :
ماه ،
شب ،
من ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/28 در ساعت : 10:53:31
| تعداد مشاهده این شعر :
822
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.