از زبان مولایم حسین وقتی علی اکبرش را راهی کرد...
ناز تو و قدم زدن ات اي بهار عشق
آهسته رو كه من نشوم شرمسار عشق
دارند روي شانه ي تو تاب مي خورند
این گيسوان ريخته چون آبشار عشق
اي قد بلند ِ سبز قباي سپيد رو
اي قامت كشيد ه ی تو يادگار عشق
بر اسب مي نشيني و تعظيم مي كنند
اين كوهها براي تو اي تكسوار عشق
مي بوسمت كه تشنگي ام بيشتر شود
زان سيب هاي تشنه ولي آبدار عشق
مي تازي و به نام تو سوگند اي علي
من مي شوم هزار برابر دچار عشق
من نخل قد خميده ي عشقم نگاه كن
خم گشته شانه هاي پدر از فشار عشق
هي چرخ مي زني و سرم گيج مي رود
از اين حضور ممتد تو در مدار عشق
گاهي شبيه احمدي و گاه مرتضي
هستي تو از تبار ِنبي از تبار عشق
فرق تو را دوباره خوارج شكافتند
دنيا دوباره بي تو شده سوگوار عشق
بايد چگونه جمع كنم اكبرم بگو
اين قطعه قطعه ها كه تو كردي نثار عشق
محرم 89