پیاز و سیب زمینی دو یار دیرینند
که پیش چشم خلایق چو لعبت چینند
دو میوه اند بهشتی صفات در بازار
که غاصبان مقامات «زیت والتین»اند
در این زمانه چو شیرین و شکرند به حسن
و خلق خسرو و فرهاد زار و غمگینند
بهین رفیق بزرگان و اغنیا شده اند
که قهر با فقرای ضعیف و مسکینند
بیا ببین دو غلام گذشته را امروز
دو شاهزاده ی مست نشسته بر زینند
مگر وکیل و وزیرند این دو (بی تشبیه)
که سرگران و قوی عزم وسایه سنگینند
خدا نکرده مگر در تیول استکبار
دو مهره اند که با خلق بر سر کینند
پیاز و سیب زمینی مخوانشان هیهات
دو قلدرند که در لشکر تموچینند
مقام و رتبه چنان یافتند این دو که خلق
جمال انورشان را به خواب می بینند
ز وصف عیش طلب می کنند نصف العیش
جماعتی که هماره به فکر تسکینند
همیشه دیزی اش از این دو تحفه خالی باد
که گفت این گهران در شمار سرگینند!
خدا کند که ز اقدام عاجل دولت
بساط سلطه ی این دو خبیث برچینند
خوشا کسی که چو «شاطرحسین» برشلغم
پناه برده از اینان که زشت آیینند.