دوستانت چقــــــدر با نـَمَکـَند
دوستانم که همچـو مَردُمَــــکند
فکر کردم که خالی از کـَلـَکـَند
ما زمین خــــــورده ی رفیقانیم
گر چه آنها فراری از مَحَکـــند
در رفاقت تمام قـَــــــد دو لـَکـَم
دوستانم یکی یکـــــــــی اَلـَکـَند
فکر و ذکرم بزرگـــی آنهاست
لیکن آنها بفکر ما تـَرَکـَــــــــند
خالی از مایه اند و چون پُفـَکند
کی عصایند ؟ لایق کـُـــمَکـَند!!
ظاهرا همچو کــــــــوه پشتیبان
در دل اما تهی چو باد کـُنـَکـَند
بیم دارم که گِــــــــــرد شیرینی
خون کرده به شیشه هم ، بمکند
"زخمهایم به طعنه می گـــویند:"
"دوستانت چقــــــدر با نـَمَکـَند"
مصطفی معارف 25/4/91 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/15 در ساعت : 14:14:29
| تعداد مشاهده این شعر :
878
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.