( شهر من برزك ) متن نامه ای به وطن از دیار غربت (نامه ای نسبتا" قدیمی به پدر ، مادر و دوستان نزدیک )
( شهر من برزك )
اي كبوتر بال همت باز كن
در فضاي بي نشان پرواز كن
تا حريم آشنايي ها ، بـپـر
سوي ياران نامه اي ازما ببر
پر بزن تا شهر نعمت شهر نور
شهر خوبي ,شهر شادي , شهر شور
شهر خوبيهاي پايان ناپذير
نعمت گسترده در خوان كوير
شهر دل شهر شراب و شعر ناب
شهر شمع و شهر گل شهر گلاب
شهر گل ها ، شهر بلبل هاي مست
شهر دل هاي خمار مي پرست
ديده بگشا بر فراز آسمان
از بلنداي بلند كهكشان
گر بهشت دلربايي يافتي
سبزه زار آشنايي يافتي
كز نسيمش عطر جان بر تافته
زلف در زلف صنو بر بافته
گيسوانش هر طرف آشفته سبز
دشت ها در دست هايش خفته سبز
خرمن گل هاي رنگين دامنش
صف كشيده لاله ها پيرامنش
آبش از شير و عسل مطلوب تر
خاكش از در و گهر مرغوب تر
كوه ها ، هر چار سويش پاسبان
پر كشيده از زمين تا آسمان
بر سر و رويش ، فلك گل بيخته
لاله ها ، بر دامنش آويخته
در برش جاري بلورين نهر ها
پيش او شر منده روي شهر ها
باغ هايش ، از درخت انباشته
باغبان ، بر دامنش گل كاشته
قله هايش ، بوسه گاه آفتاب
جاري از هر چشمه اش صد جوي آب
این گلستان ، گلشن جان من است
ساحت جان بخش جانان من است
برزك است این ، سر زمين خوب من
زادگاه ِ خُـرّم و محبوب من
من در این گلشن به دنيا آمدم
خارم و در بین ِ گل ها آمدم
هر چه گل دارم درین گلخانه است
دل ز هجر رويشان ديوانه است
بر سرم گلسايه ي مهر پدر
جانم از خور شيد عشقش شعله ور
در رگم همواره جاري خون او
تا كه هستم هستي ام ، مديون او
مادرم ماه است ، خورشيد است ، نور
عشق ، خوبي ، مهرباني ، شعر ، شور
مادرم يك شاخه ي نيلو فر است
مادرم از برگ گل نازكتر است
اي كبوتر گر به بر زك سر زدي
در حـريـم آشنـايـي در زدي
يـاد ِ يـاران بـلـنـد آوازه كـن
خاطرات دوستي را تازه كن
گر نياوردم از آن مجموعه نام
يك به يك را عرضه مي دارم سلام
قصه ي دل را به آنان باز گو
محرمان كوي دل را راز گو
دوستان و بستگانم هر كدام
لايق فخرند و عشق و احترام
برزك اي گلدامن سر سبز و شاد
دامن سبز بهارت ياد باد
محمد روحانی برزکی ( نجوا کاشانی )
توضیح : " برزک " نام شهری زیبا و سرسبز واقع در 45 کیلومتری کاشان است