خورشیدِ دین هستی و من سیاره ای دور
در سینه ام مانده فقط یک جرعه از شور
در حولِ تو می چرخم ای آقا ی زیبا
بی ثقلِ تو من می شوم در چاله محصور
همسایه ام با ظلمت و تاریکی و غم
دنیا زده بر دیدگانم سخت هاشور
گاهی که موجِ کور می گیرد تنم را
از موجِ عشقت می دهی بر قلبِ من نور
آقا چگونه می شود ،آیم جلوتر
در پیشِ پایم هست مانع جورواجور
دستم بگیر ای گل که خود چیزی ندارم
در پایِ دارِ تو من هستم عینِ منصور
پس ذوب کن سیاره را در خویش مولا
از دل مرا این گونه باشد حکم و دستور

موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/18 در ساعت : 19:40:3
| تعداد مشاهده این شعر :
960
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.