تا کوری راهی نیست برادران
...................................................................
من آینه ام
چیزهایی می بینم که باور نمی کنی
زنی را می بینم که دارد خیانت می کند به کسی
مردی را می بینم که دارد می خورد سر زنش را
می خورد سر زنش را
زنی می بینم که دارد لباس می شوید لب حوض کاشی
مردی را می بینم در بولوار
با کلاه شاپو و یک عینک دوددی
و یک سیگار گوشه لبش
و یک گوشی تلفن
من حتی می دانم چند زن در جنگ عراق کشته شده
حتی می دانم چند کودک به دنیا نیامده
حتی می دانم الان در مسکو ساعت چند است
و کدام فاحشه دارد از فرودگاه بر می گردد
من آینه ام
و می دانم چرا زنها در مونیخ بیشتر لزبین شده اند
من آینه ام
دوست صمیمی پرزدنت برلوسکونی
و دلم می خواهد مردی از خشم به خویش آورم
با پتکی در دست
...
تا کوری راهی نیست برادران
....................................................................
فروردین نود / تهران
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:25:29
| تعداد مشاهده این شعر :
1062
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.