ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به برکت مرگ تو (تقدیم به جانبازان)


امروز برای از تو نوشتن جرم است



برای تویی که قهرمان ملی ِ قلبِ منی



و دیروزت را



به خاطر امروز من از دست دادی.

 



امروز برای از تو نوشتن هوا کم است



همان هوایی که تو از کپسول اکسیژنی تنفس می کنی، که بیماران دردمند اطاق 504 بیمارستان ساسان نیز از آن نفس می کشند



و اگر نباشد



تنها یادگاری شان یک پلاک است و یک قرآن.



امروز برای از تو نوشتن جرم است و سخت



چرا که اگر کسی برای تو نوشت



در حلقه یاران اُمُل می خوانندش



و در روزنامه های صبح، سیاه نما.



انگار کسی نمی داند که تو همین دیروز قهرمان ملی شان بودی



و برای افتتاح هر مسجدی، مدرسه ای، بیمارستانی و دانشسرایی، و این اواخر رستوران زنجیره ای و حتی کبابی از تو استفاده می کردند



تا روبان قرمز را



از پشت ویلچر قطع کنی



و همه کف زنند



برای نخاعی که دیروز از تو قطع شد



و روبان سرخی که امروز از دست تو



و ندانند که تو برای بریدن همین روبان قرمز



با چه اندوه بلند و نکبتی



با دست های خسته همسری یا مادری



از تخت و بسترت بر خواسته ای



و از طبقه چندم زیرین، تا به همکف پرچاله در آمده ای



تا شهردار مادلن افتخار کند که تمام کوچه های شهر برای شما آماده گشته



و تو حتی نتوانی از مترو استفاده کنی.





امروز برای از تو نوشتن جرم است



چرا که اگر واگویه کنی حقیقت زندگی ات را



متهم می شوی به زیر سوال بردن وزیر و وکیل و کفیل و رئیس



متهم می شوی به شورش،



به فتنه



و محکوم به چهل روز حبس تعزیری





امروز همه انگشت اتهام ها به سوی توست



تویی که کپسول پرتابل اکسیژنت را نمی توانی به دوش کشی



و جیب هایت



بس که در آن دستی نرفته است



سالمند



و کارت عابربانکت



منقضی شده.



امروز روز تو نیست



امروز ِ روز، روز امثال تو نیست



روز رفتن است



روز رهایی



پر زدن در هوایی که صاحبش تو باشی



و برای نفس کشیدنت



لحظه ای به کپسول چند ده کیلویی اکسیژن نیاز نداشته باشی.





امروز



روز رفتن است



روز پر زدن است



روز رها شدن است



امروز ِ روز ِ سیاه و تلخ و نکبت، روز حضور تو نیست



که تو در برابر ظلم هایی که هر چه بنیاد و بیمارستان و کلینیک درد به تو کردند - و دلت را به درد آوردند- سکوت کردی، و ما هرچه هارتر بوده، سگ پدرتر گشته ایم.



مایی که از حضورت



مثل یک مترسک، یک گلدان، ویا یک میز و صندلی استفاده کردیم



و از دوش تو بالا رفتیم



و بر کرسی سیاست



و بهتر بگویم ریاست تکیه زدیم.



تکیه زدیم تا جیبهایمان مدام سوراخ گردد



و بدانیم که رفت و آمد دست هایمان به جیب هایمان از ده به صد افزایش یافته



و حالا وقت آن رسیده ، تا کت شلوار باب همایونی مان را



به هاکوپییان و ماکسیم و ایکات تغییر دهیم



تا با خط اطویش



بتوانیم سیب ها و پرتغال هایمان را قاچ زنیم



و هسته هایش را به سوی تو ارسال کنیم



تا کنار سنگ مزارت بکارند



و هر وقت که لازم شد



برای یک عکس یادگاری



و یا یک پُز قهرمان پرورانه



به سراغت بیاییم



و از میوه های آن دانه چند سال پیش کاشته شده، پذیرایی شویم



به برکت مرگ تو !


کلمات کلیدی این مطلب :  به ، برکت ، مرگ ، تو ، (تقدیم ، به ، جانبازان) ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/6/4 در ساعت : 17:36:49   |  تعداد مشاهده این شعر :  1360


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سارا وفایی زاده
1391/6/6 در ساعت : 15:50:24
قلمتان مانا
بازدید امروز : 1,914 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,557,874
logo-samandehi