شکسته این همه دل، هان! چرا نمی آیی؟
رسیده است به لب جان، چرا نمی آیی؟
قشون درد دلم را گرفته آقا جان
امیر لشگر درمان، چرا نمی آیی؟
امان ز درد فلسطین، تلاطم بحرین
فغان ز ناله ی افغان، چرا نمی آیی؟
چقدر حرف میانمار و حرف سوریه
چقدر غصه ی لبنان، چرا نمی آیی؟
کشندگان محبینت آل ابلیس اند
الا کشنده ی شیطان، چرا نمی آیی؟
تو را به سوره ی کوثر، به سوره ی انسان
تو را قسم به تو، قرآن! چرا نمی آیی؟
مسیر قبله و قطب حقیقت آسان نیست!
چرا ستاره ی پنهان! چرا نمی آیی؟
امان ز داغ جدایی و درد تنهایی
به پادشاهی خوبان، چرا نمی آیی؟
چقدر قافیه دارم، ردیف آمدنت
بگو که "صاحب دیوان"، چرا نمی آیی؟
"خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد"
گمان کنم که ز هجران، چرا نمی آیی؟
*
اگر هنوز به دنبال مرد می گردی؟
سر مزار شهیدان، چرا نمی آیی؟!
*
"بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ"
مپرس حضرت سلطان، چرا نمی آیی؟