با تو هوای کوچه ی مهتاب دم نداشت
اینگونه دم به دم در و دیوار غم نداشت
دریا کنار نیلی و آبی چشمهات ...
فکر گذشتن از سر ِ دیوانه ام نداشت
تاکی غروب و سرخی چشمان دربه در ...
هرگز زمانه آنچه که می خواستم نداشت
دست مرا بگیر که در کل عمر خویش
ساعات خوب زندگی ام بیش و کم نداشت
رفتی شبیه فرصت بر باد رفته ها
آمار درد های دل من رقم نداشت
حالا شبیه شاعر درهم شکسته که
حتی برای دلخوشی خود قلم نداشت
هی فکر می کنم به تو و گیج می رود
چشمان عاشقی که نیازی به سم نداشت
دست مرا بگیر که محتاج مانده این ...
مجنون دربه در که تو را از عدم نداشت ...............سید مهدی نژاد هاشمی 17/71391
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/7/17 در ساعت : 23:11:52
| تعداد مشاهده این شعر :
964
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.