لطفا گمشو! حرف نزن،فکر نکن!
حتی گاهی به خویشتن فکر نکن
هرچندشرایط خودت را داری
درهیچ شرایطی به من فکرنکن!
×
تا بوده همیشه به خودم باخته ام
آن کشتی پیر ِلنگر انداخته ام!
باید بپذیرم که خرابش بکنند
دنیایی را که در خودم ساخته ام!
×
گاهی شیشه هستم و گاهی سنگم
بی هیچ دلیل و منطقی دلتنگم!
مثل ِ سربازان پشیمان از جنگ!
با آن من ِ در مقابلم می جنگم!
×
شاید خوب است اگر که در تشویشم
روحی عاصی بدون جسم خویشم
- یک سایه چادری قدری بی ریخت!! -
من اینگونه به مرگ می اندیشم!
×
درساحل دریا به تو خواهم پیوست
درخواب پری ها به تو خواهم پیوست
این طوفان را اگر فقط صبر کنی
من امشب و فردا به تو خواهم پیوست!
به لطف وبلاگتان کارهای زیبایتان را خواندم
سپاس