سلام.گاهی شناخت قوانین وتسلط علمی بر زوایای گوناگون یک رشته علمی یا هنری خود دام بزرگی در راه آفرینش اثر هنری به ویژه شعر میشود.
در این اثر که کاملا در ساختار منطقی یک شعر سنتی قرار می گیرد ،الحق هیچ اشکالی بر فرم کلی و ظواهر مشهود اثر نمی توان گرفت.قافیه ها سر جای خود هستند ردیف هیچ مشکلی ندارد و روانی وزن نشان از تسلط شاعر بر عروض دارد.
البته در نگاهی کلی به اثر نکات دیگری هم یافت می شود وآن نیم نگاهی است به دستور زبان که در جای جای اثر دیده میشود.حال یک سوال پیش می اید صرف دانستن وزن وقافیه وردیف وتسلط بر عروض وزوایای مختلف زبان فارسی می تواند به یک اثر خوب منجر شود؟.در این اثر بیش از انکه با یک شعر سر شار از تخیل و فضایی عاطفی روبرو باشیم وصور خیال وآرایه های ادبی شوریدگی سرچشمه گرفته از جان شاعر بتواند مخاطب شعر را به سرمستی برساند. اورا در لابیرنتی از واژه ها قرار می دهد که فقط سعی میکند خود را از این پیچیدگی ها به سرمنزل مقطع شعر برساند.
در این شعر به تنها چیزی که اندیشیده نشده آفرینش است.تسلط صاحب اثر بر انچه گفته شد باعث شده است تا یک مجموعه منظم وهدفمند تولید شود نه خلق.
به چند نمونه از آنچه فقط به یک معماری و چیدن وروی هم سوار کردن اجزای یک ساختمان گونه است دقت کنیم:
سطر3- پایان هر جمله تاکیدی
سطر 4-عمداً به جای نقطهاش «یا» میگذاری....نقطه آخر جمله خبری.
سطرهای 5و6-املا وانشا
سطر 7و8- جمله لازم وبعد متعدی
سطر11 و12-سرخط والفبا
خیلی خوبست شاعر محترم که به تسلط شان بر زوایای ادبیات واقفم دلیل اینهمه لفاظی ونیز خود ومخاطب را به سختی افکندن در این اثر بفرمایند
چه عایدمان شده است.یک ساختار شکنی؟
یک اندیشه ی نو یا مضمونی بکر؟
یا تعابیری مثل نسخ کردن دین در بیت آخر آیا بهترین تعبیر برای رساندن هدف شاعر است؟
یا تغییر تفنن گونه ی ناخدا به آنچه در سطر پایانی آمده است چه دلیل زیبایی شناسانه ای دارد؟من این ابیات بالا را با کمال احترام به شاعر محترم، یک نظم تفننی می بینم ویکی از شاخصه های بزرگ شعر را که بسیاری از صاحب نظران قبول دارند وان الهام است که به جوشش می انجامد در کجای این اثر دیده می شود؟
در مورد این بیت:
یا منتهی! تصویر من لبریز دود ست
آیا به روی آینه «ها» میگذاری؟
توصیه میکنم به استفاده های موفق شاعرانی چون بیدل دهلوی از این فضا ومضامین دقت شود
نمونه هایی موفق از این نوع در شعر بیدل:
کدورت از دم هستیکشد دل آگاه
نفس به چشم تأمل غبار آینه است
یا
بیمطلبی آیینه آرام نفسهاست
دارد ز صفا جامه احرامگهر موج
یا
نفس گیرد دو عالم تا به پیش آیینه دارندت
به معنی گر شریک معنیات پیدا نشد بیدل
.با عرض پوزش از شاعر محترم از صراحت کلامم .پیروز باشید