ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



از این به بعد تازه شروع مصیبت است...
خنجر به دست داشت به گودال می رسید
آبی به او نداد و آتش به جان خرید
هی ضربه پشت ضربه و خنجر نمی برید
از هوش رفت خواهرش این صحنه را که دید

از این به بعد تازه شروع مصیبت است


دختر فرار کن به تو رحمی نمی کند
مال تو را به دختر خود هدیه می کند
آتش کنار خیمه ی زن ها چه می کند؟
مقتل نوشته است : خدا گریه می کند


درسینه سنگ جای دل این جماعت است

یادش نمی رود که عمو بود تشنه تر
آبی نخواست چون که سبو بود تشنه تر
او سیر از کتک و عدو بود تشنه تر
دستی به گوشواره ی او بود تشنه تر


دعوای دشمنان سر جمع غنیمت است

اینها خریده اند خطر را جلوجلو
دارند می برند خبر را جلو جلو
تن روی خاک مانده و سر را جلو جلو
دختر عقب تر است و پدر را جلوجلو


انگار دشت محو صدای تلاوت است

شب بود نیزه دار عمیقا به خواب رفت
طفلی سه ساله سمت عمو با شتاب رفت
کوه سوال بود و به سمت جواب رفت
آنقدر گریه کرد برایش که آب رفت


تاصبح با عموی خودش گرم صحبت است...
کلمات کلیدی این مطلب :  از ، این ، به ، بعد ، تازه ، شروع ، مصیبت ، است... ،

موضوعات :  عاشورایی ،

   تاریخ ارسال  :   1391/9/6 در ساعت : 11:38:27   |  تعداد مشاهده این شعر :  965


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سجاد سعیدنژاد
1391/9/6 در ساعت : 13:48:49
سلام ؛ آفرین برادر
رضا نیکوکار
1391/9/6 در ساعت : 12:31:15
سلام حمیدجان
خدا اجرت بدهد برادر...
امیر توانا املشی
1391/9/7 در ساعت : 20:15:43
سلام
آفرین !
معید داستان
1391/9/6 در ساعت : 14:43:33
حماسی و زیبا
درود بر شما جناب کامرانی
ملیحه رجائی
1391/9/6 در ساعت : 23:44:36
سلام
بسیار عالی سرودید جناب کامرانی
احسنت
مأجور باشید
بازدید امروز : 23,228 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,554,459
logo-samandehi