ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



عاشقانه یعنی تو
از برف های جنوب
سرازیر و ،
بزرگ و بزرگ تر شد
رد زخم زبان هایی
که به پایم دویده بود
تا بوی لاشه ی سرپر*
بپیچد در دهان خونی دره ،
ازحلقوم بریده اش
نام مرا بیرون کشیدند ...
در تپش آخرین گلوله
که چکید از استخوان هایم
چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
مردی که دوستش نداشتم!


از مجموعه ی" کابوس های ایلی"
سرپر:نوعی تفنگ قدیمی
.
کلمات کلیدی این مطلب :  عاشقانه یعنی تو... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/9/29 در ساعت : 17:43:59   |  تعداد مشاهده این شعر :  1507


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/10/3 در ساعت : 23:53:13
ممنونم از جناب پورافشار و نقد سازنده ای که بر شعر این حقیر داشتند.
من در شهری جنوبی زندگی می کنم که برف دارد! ما زنان دنا نشین عاشق مردانی می شویم که در آخر هر ماجرایی مجبور به کتمانش هستیم...وقتی که مرد هایمان در دره ها جان می دهند و نام معشوقه هایشان را پنهان می کنند وقتی با لب هایی کبود به رنگ گل آویشن جنازه هایشان را مرور می کنیم ما پلنگ های تیر خورده...
حرف های مردم شبیه گلوله های برفی هی بزرگ و بزرگ تر می شوند و مردی که دوستم دارد به پای زخم هایم میدود در این یخبندان ابدی!
حمید خصلتی
1391/10/5 در ساعت : 15:59:48
این شعر را چندین بار به فاصله ی چند روز خواندم وهر بار سعی ام بر این بود تا درست بخوانم. در نگاه اول این شعر سه پاره به نظر می امد1-از برف های جنوب
سرازیر و ،
بزرگ و بزرگ تر شد
رد زخم زبان هایی
که به پایم دویده بود
2-تا بوی لاشه ی سرپر*
بپیچد در دهان خونی دره ،
در تپش آخرین گلوله
که چکید از استخوان هایم

3-
چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
مردی که دوستش نداشتم!
ازحلقوم بریده اش
نام مرا بیرون کشیدند ...
در هر سه بار خوانش انچه به چشم می آمد تصاویری بود زیبا ودلپذیر ونقطه قوت شعر بود والبته آنچه باعث شده بود این شعر ناخواسته به سه بخش یا پاره تقسیم شود ارتباط ضعیفی بود که از نظر طولی بین سطر ها وجود داشت.اما امروز که این شعر را خواندم ودقت بیشتری بر روایت پنهان در شعر کردم این سه پاره به صورت روایتی در آمد که هر چند هنوز آن ضعف ارتباط در ان مشهود بود ولی وحدت روایتی زیبا در خود داشت.
من زیبا ترین ودر اوج ترین بخش شعر را پاره ی پایانی آن دیدم:
چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
مردی که دوستش نداشتم!
لطافتی که در بیان این پاره ایجاد شده بود وشاید نوع ادا کردن این سطر"روی لبهاش"،از صمیمیتی نامشهود ودر پرده حکایت می کرد که من از آن به روایت کردن حماسه ی مرد ایل یاد می کنم.عشقی که سخت می توان از لایه های پنهانی شعر به وجود آن پی برد. جایی که می گوید:از حلقوم بریده اش نام مرا بیرون کشیدند قدری به غرور مردانه ی مرد ایل اشاره می کند.
یکی از مضمون های زیبا وتصاویر قابل تقدیر شاید شروع شعر باشد ،جایی که رد زخم زبان ها به برف های سرازیر شده از کوه تشبیه می شود وبزرگ تر شدن در مسیر حرکت.
در این سطر:تا بوی لاشه ی سرپر*/بپیچد در دهان خونی دره ،به نظر من ضعفی که در بالا ذکر کردم رخ داده است.بوی لاشه ی سر پر وهمچنین فعل بپیچد شاید اینر ا باعث شده است. شاید اگر فعل پیچید بود این ارتباط قوی تر بود ولی در صورت استفاده از پیچید روایت اشاره به زمانی مشخص میکرد ولی در بپیچید نوعی شک دیده میشود،نوعی بی زمانی که انگار هنوز ان روایت ادامه دارد وبه نظر میرسد صدای تفنگ سر پر هنوز امتداد دارد واین البته زیباست.فقط بوی لاشه ی سر پر وارتباط سر پر با لاشه را نفهمیدم.
در مجموع شعری زیبا بود هرچند قدری برای درک زیبایی های شعر مخاطب در نگاه های اول به زحمت می افتد.
در دفاعیه ای کوتاه شاعر محترم در جواب جناب پور افشار چند سطر بسیار زیبا البته از جهت جنبه ی هنری نوشته بودند که به اندازه همین شعرشان زیبا ودلچسب بود.نمیدانم سرکار خانم صداقتی نیا در داستان کوتاه هم دستی دارند؟اگر ندارند به نظر میرسد نثرشان برای تبدیل شدن به داستان جای تامل دارد.دوستان را دعوت میکنم به خوانش همین چند سطر زیبایشان در همین بخش.یاحق

سیاوش پورافشار
1391/10/3 در ساعت : 16:32:57
بسمه تعالی
شعر سپید را باید دیگر همه ما شناخته باشیم با ویژگی های خاص خودش.در این شعر همخوانی واژه ها را زیبا می بینم برف که تداعی سرما ست اما سرمایی که به علت آمدن با جنوب (البته برف جنوب یک پارادوکس معنوی هم هست چون معمولا جنوب برفی بهصورت رایج ندارد.)حتما زودگذر است زخم زبان، حلقوم بریده، آخرین گلوله کلماتی هستند که قشنگ در یک سکانس می توانند جابگیرند و این اصل ((مناسبت)) در بلاغت کلام را تداعی می کند، در محور همنشینی کلام استعارات زیبایی هست مثل گلوله.
در این شعر که پروسه ای کوتاه دارد و از رد زخم زبانها شروع می شود و به آخرین گلوله می رسد نتیجه گیری خوبی دارد که شاعر با این بحرانهایی که پشت سر گذاشته حق دارد مردی را دوست نداشته باشد که بیکار گوشه ای نشسته و بوته آویشن بین لبهایش نشانده فارغ از درد بانویش یا معشوقش یاهرچه

1-پیوندگاهها و راههای ارتباطی تصاویر و بند ها مشخص نیستند بطوری که مثلا این مصرع
تا بوی لاشه ی سرپر*
بپیچد در دهان خونی دره
هم می توان با مصرع قبلی و هم با مصرع بعدی خواند.این بحث در مقوله ساختار شعر قرار می گیرد.البته خواننده بعد از چندبار خواندن ممکن است متوجه شود بند مذکور با مصرع بعدی است
پیشنهاد می کنم شعر را چنینی تقسیم بندی کند:
از برف های جنوب
سرازیر و ،
بزرگ و بزرگ تر شد
رد زخم زبان هایی
که به پایم دویده بود

تا بوی لاشه ی سرپر*
بپیچد در دهان خونی دره ،
ازحلقوم بریده اش
نام مرا بیرون کشیدند...

در تپش آخرین گلوله
که چکید از استخوان هایم
چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
مردی که دوستش نداشتم!

2-رد زخم زبانها به پا دویدن معنای را تداعی نمی کند یعنی دچا رتعقید معنایی شده است آیا منظورش رد زخم زبانها را پادویدن بوده است یا نه رد زخم زبانها به درون پا دویده است
بهتر است این بند را اینگونه اصلاح کرد
رد زخم زبان هایی
که با پایم دویده بود
3- چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
تصویری انتزاعی است و بهتر است بگوییم بین لب هاش
4-این شعر سپید است کلمه مخفف چرا؟
آیا نمی توان به جای لب هاش گفت لبهایش

سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/10/6 در ساعت : 13:11:26
سلام و سپاس جناب خصلتی...
شما لطف دارید به من...استفاده کردم. و با تشکر از برادر شاعرم پور افشار که نظرشان برایم محترم است.
موفق باشید
سیاوش پورافشار
1391/10/4 در ساعت : 19:13:30
با نام خدا
با توجه به توضیح بانوی محترم صداقتی نیا لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم
1- خوشبختانه تا قبل از بند
چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
مردی که دوستش نداشتم!
برداشت من همان معنا فی البطن شاعر بوده است اما ظاهرا با توضیحی که داده اند راوی مرد را دوست داشته است که در تفسیر حقیر بر عکس آن آمده است اما باید بدانیم معنا فی البطن شاعر اگر برای مخاطب غیر قابل دسترس باشد یعنی سرنخی نباشد که کشف شود آیا دارای ارزش ادبی هست؟
آیا در این شعر ما سرنخی می توانیم پیدا کنیم که بفهمیم راوی شعر، مرد را دوست داشته و منظور از انکار آن تصدیق آن بوده یا ذم شبیه مدح بوده است
2-اگر منظورتان از آویشن مجاز بوده است که آن را ذکر کرده اید و رنگ آن را منظور کرده اید کجا به مرگ او اشاره کرده اید این است که چنین شعرهایی را دشوار می گویند(آدم در موارد زیادی لبش کبود می شود مثل حضور در سرمای شدید یا مشکلات فیزیولوژیکی بدن یا ...) اگر منظورتان از
ازحلقوم بریده اش
نام مرا بیرون کشیدند...
اشاره به آن مرد است چرا مسند آنقدر از مسندالیه دور شده است
گل و سبزه آمده است
دریا توفانی است
صحرا همیشه زیباست
بهار را دوست دارم
نگاه کنید بهار را دوست دارم چقدر از گل و سبزه آمده است دور شده است و این در بحث بلاغت ضعف تالیف است
اگر بند
چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
مردی که دوستش نداشتم!
بعد از
ازحلقوم بریده اش
نام مرا بیرون کشیدند ...
این ایراد وارد نبود
یعنی بر اساس توضیح ایشان اگر کل شعر اینگونه می بودن زیباتر می شدند
از برف های جنوب
سرازیر و ،
بزرگ و بزرگ تر شد
رد زخم زبان هایی
که به پایم دویده بود
تا بوی لاشه ی سرپر*
بپیچد در دهان خونی دره ،
ازحلقوم بریده اش
نام مرا بیرون کشیدند ...
مردی که دوستش نداشتم!
و چند بوته ی آویشن
نشسته بود
روی لب هاش ،
در تپش آخرین گلوله
که چکید از استخوان هایم
3-در مورد بند
رد زخم زبان هایی
که به پایم دویده بود
باز از وجهی دیگر بگویم کمی دچار تعقید معنایی است مثالی بزنم ما می گوییم خون به رگ دویدن که ترکیبی رایج است چرا چون خون در رگ حرکت می کند اما آیا زخمی که روی پا نشسته است روی پا حرکت می کند
روی هم رفته حقیر جنس اشعار بانوی محترم و بزرگوار صداقتی نیا را می پسندم و از شاعران سپید موفق هستند
یا علی مدد
حمیده میرزاد
1391/9/29 در ساعت : 19:17:12
سلام بر بانوی شعر

بسیار زیبا...

لذت بردم
دکتر آرزو صفایی
1391/9/29 در ساعت : 19:15:8
درود خواهر خوبم
دست مریزاد بانو
سید حکیم بینش
1391/9/30 در ساعت : 11:22:29
زیبا بود و سرشار از تصویر های بدیع. شعر های شما یک نوع احساس خاص دارد و این احساس مخاطب را درگیر خودش می سازد. شعر مدتها در ذهم مخاطب جاری می ماند. این شاید به خاطر زبان و تصویرهایی که به کمک بیان احساسات شما می آیند نیز باشد. موفق باشید
مصطفی پورکریمی
1391/9/29 در ساعت : 21:13:34
بیچاره آن مرد .......... بسیار زیبا بود فاطو خانم
سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/10/3 در ساعت : 23:53:20
ممنونم از جناب پورافشار و نقد سازنده ای که بر شعر این حقیر داشتند.
من در شهری جنوبی زندگی می کنم که برف دارد! ما زنان دنا نشین عاشق مردانی می شویم که در آخر هر ماجرایی مجبور به کتمانش هستیم...وقتی که مرد هایمان در دره ها جان می دهند و نام معشوقه هایشان را پنهان می کنند وقتی با لب هایی کبود به رنگ گل آویشن جنازه هایشان را مرور می کنیم ما پلنگ های تیر خورده...
حرف های مردم شبیه گلوله های برفی هی بزرگ و بزرگ تر می شوند و مردی که دوستم دارد به پای زخم هایم میدود در این یخبندان ابدی!
سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/10/6 در ساعت : 13:13:31
با سپاس از دوستان شاعرم؛فرهیختگان سایت پارسی زبانان: بهروز ذبیح الله،محمد یزدانی جندقی،مصطفي پوركريمي،نغمه مستشارنظامي،معصومه عرفانی ( عرفان )،سیاوش پورافشار،رضا اسماعیلی،عباس خوش عمل کاشانی،حمیدرضا اقبالدوست، هادی ارغوان،عبدالرحیم سعیدی راد،محمد وثوقی،ابراهیم حاج محمدی ،وحيده افضلي،سیدحکیم بینش،مجتبي اصغري فرزقي ،مریم روحانی ،میلاد سلطانی آزاد،ميرزاد،علی میرزائی،دکتر آرزو صفایی،حسین انصاری،سجاد حقيقت شناس،
نغمه مستشارنظامی
1391/10/1 در ساعت : 14:12:41
غم انگیز بود و زنانه بانو
یلدات مبارک
حمیدرضا اقبالدوست
1391/10/4 در ساعت : 13:39:29
بسیار زیبا و تاثیر گذار سروده اید /پاینده باشید
علی حبیب نژاد
1391/11/15 در ساعت : 4:42:58
درود خواهرم
احسنت
بازدید امروز : 7,912 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,563,872
logo-samandehi