تقديم به جادوگران ابريشم هنرمندان خالق فرش تبريز

گره زدي به گره،درتو رنج شكل گرفت

تو رنج بردي تا هر ترنج شكل گرفت

جزيره ي تن قالي،تو،نقشه ي رجها

زدي خرابه شدي درتو گنج شكل گرفت

چه نقشها كه برآن تاروپود شطرنجي

پياده كردي واين شط رنج شكل گرفت

به دار قالي خود شكل چارپايه شدي

ومهره مهره به پشت ات قلنج شكل گرفت

بگو چقدر گره بافته شكافته اند

كه پنجه هات چنين نكته سنج شكل گرفت

چگونه اين همه غوغا ـ وسيع وناارام ـ

درآن سراچه ي آرام ودنج شكل گرفت

چه " پنجه "ها كه برآن چارچوب سردوتهي

به لطف معجزه ي آن دو پنجه شكل گرفت

نه نقش وطرح كه رد شكنجه هاي تو بود

به متن حاشيه ها تا شكنج شكل گرفت

گره زدي به گره رنج سر فرود آورد

شكوفه داد گره و ترنج شكل گرفت.