ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پایداری

مبادا بر منیت  دل ببندی
چو بستی دل به حال خویش خندی
ترا عمری کشد این سوی و آن سوی
ندارد شرم این عفریت پر گوی
ترا بندت کند بر مسند و جای
به فرزند و رفیق و دولت و رای
ندارد رحم و ایمان و صداقت!
ولی هر دم بگوید از رفاقت 
تو نا مش را بدانی و بخوانی
منم هست هر زمان ورد زبانی
نشد یکبار از او سر براهی !
چه شد هر بار از تو داد خواهی ؟
به هر چیزی به دنیا دل سپاری
شب و روز بر سر آن می گذاری
نداری عشق و ایمان دست بسته است
به شوق بت پرستی روح خسته است
چگونه این بلا شد وصل جانت
نمی دانی و باشد زهر جا نت
به روزی که به دنیا  رخ نمودی
ز جمع  مردمان  آزاد بودی
وجودت کوچک و قلبت چو دریا
به هر چه دست بردی شد مهیا
چه آمد بر سرت آید صدایت
جماعت جامعه زنجیر پایت
بیا یکبار دست از این صنم شوی
فروزان شو درون خانه ات جوی
ببین آنجا ز مهر و عشق مانده است
ترا آنجا کسی از دوست خوانده است
نمی دانی که وقت بسیار تنگ است
حقیقت جاودان بی آب و رنگ است
وجودت چون حقیقت شعله و نور
که زیبایی به نور تو دهد نور
تو آغازی و پایانی نداری
به ذات حق تعالی پایداری
21/7/90

کلمات کلیدی این مطلب :  منیت ، دل بستن ، بلا ، صنم ، حقیقت ، عشق ، ذات حق تعالی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/10/7 در ساعت : 16:43:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  776


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 5,794 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,561,754
logo-samandehi