غم که از روز ازل با من بدنیا آمده
مونس شبهای تار من شده آخر ببین
باران
شرح حال من غمدیده بپرس از باران
آسمان ماه ستاره تو بگو درد مرا
وادی عشق
تا که در وادی عشق تو گرفتار شدم
همه روزو همه شب شهره بازار شدم
ناله
ز بس نالیدم آن سنگ ناله آمد
خدارا این چه تقدیر من زار
قلم
قلم بشکافت از این هوی و هایم
به کاغذ گفت نی بوده که نایم
نی
همچو نی نالم به صحرای دلم
آهوی گمگشته ام صیّاد نمی بیند مرا
کلمات کلیدی این مطلب :
غم ،
تاریخ ارسال :
1391/10/20 در ساعت : 17:38:38
| تعداد مشاهده این شعر :
673
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.