خاموش ترین آه
××
خاموش ترین آهم، آیینه ی گویایی
پیوسته مرا خورده، زنگار شکیبایی
آه از اثر زخمت، ای زخمه ی تنهایی
« شد فاش در آفاقم، آوازه ی شیدایی
معروف جهان گشتم، از دولت رسوایی »[1]
*
گفتم که نمی دانی، اینجا همه بی دردند
از قافله ی اشکم، دیشب خبر آوردند
وقتی که تبسم را، در سفره نگستردند؟!
« خیز ای دل دیوانه، کز بهر تو می گردند
ویرانه به ویرانه، طفلان تماشایی »[2]
*
خواهم که از این وادی، پیوسته برون، گریم
در یاد جدایی ها، از فرط جنون، گریم
پرسیدی و می گویم: باید که فزون گریم!
« وقت است که خون گردد، بیم است که خون گریم
دل از ستم تن ها، من از غم تنهایی »[3]
*
در حفظ غرور خود، حاشا، که نمی کوشم؟!
با هر چه غم غربت، می سازم و می جوشم
چشم از لب گلگونت، هر ثانیه می پوشم
« تا چند به دورانت، می، خواهم و خون نوشم
جام طربت خون باد، ای ساغر مینایی »[4]
*
تا فصل نگاهت شد، گشتم ز جنون سرمست
تا روز امید آمد، دل هم به رُخت، پیوست
غم چیره نشد، اما، دیدی که سبو بشکست
« گفتی که شوم سرمست، گیرم به دو بوس ات، دست
از بهر چه خواهی بست، عهدی که نمی پایی »[5]
*
وقتی که "سعا " نالد، در باطن و در ظاهر
خاموش، چرا باشی؟ در بستر شب، شاعر؟!
برخیز که باید بست، بر زلف غزل خاطر
« یار من و یار تو، آن غایب و این حاضر
"یغما" من و خاموشی، بلبل، تو و گویایی »[6]
***
سید علی اصغرموسوی
(سعا )
قم- 1370
---------------------------------------------------
[1] تضمن بیت ها از یغما جندقی (ره)
[6]همان
.........
.
.......