سلام. ممنون از شعر زيباو دلنشينتان. با عرض پوزش، به نظر حقير:
1- در مصراع هشتم، «يك» خوب ننشسته. اگر من بودم، به جاي آن، «هم» را استفاده ميكردم: گفـتــم به دعـايــي ز خـــدا وصل تـو خواهـم/ اين سـوخـتـه دل را ز دعـا «هم» ثمـري نيـسـت.
2- بيت زير هم به نظر كژتابي دارد:
گــر اشــك بــريــزم ز فــراقــت هـمـه شبـهـا/ در روز وصـال تــو بــرايـــم بصــري نيـست
مضمون مورد نظر شاعر قابل تشخيص است اما ميتوان اينطور برداشت كرد كه عاشق براي پرهيز از بيبصر شدن در روز وصال، اشك نخواهد ريخت! ضمن اينكه «صبح وصال» در مقايسه با «روز وصال»، با مضمون مورد نظر شاعر در اين بيت، هماهنگتر به نظر ميرسد.
عذرم را پذيرا باشيد. سپاس.