بنام خدا
گاهی بررسی تخصصی نقد هم برای یک اثر ادبی لازم می نماید اگرچه حقیر ادعایی در این زمینه ندارم اما با اندک بضاعت ادبی ام اجازه می خواهم وارد فضاهای دیگری از نقد شویم: می خواهم این شعر را از منظر پدیدارشناختی phenomenological approach بررسی کنیم
توضیح کوتاهی در مورد پدیدار بنویسم: پدیدارشناسی علم پدیدارها است. پدیدارها یعنی اشیاء آنگونه که آشکار می شوند. آنها وضعیتهای ذهنی نیستند بلکه اشیاء جهان¬اند که به شیوه¬ای خاص مورد توجه قرار گرفته¬اند پدیدارشناسی مطالعه اشیاء آنگونه که آشکار می شوند (یعنی پدیدارها) است.
در شعر می خواهیم یک شی آن حس و حرکتی را ایجاد کند که به انسان انگیزش و درک دنیای تجربه نشده را ببخشد وقتی سهراب سپهری می گوید
زندگانی سیب است
گاز باید زد با پوست
زندگی را که یک پدیده ذهنی تجربی است با شکل دیگری در ذهن بروز می دهد البته واقیعت آن است که شعر تلاش می کند که بدی ها را آنگونه که فی النفسه هستند نشان دهد و خوبی ها را آنگونه . بنابراین از جنبه ای از دیدگاه سهراب سیب بودن می توان زندگی را مجازا صورت فی النفسه بودن آن دانست
اما در این شعر خانم زرعی دو واژه اصلی شعر یعنی آسمان(که ماه و شب و ..در آن هستند)
بیت(که دفتر و شعر و واژه حول آن هستند)بعضی پدیدارهایشان زیاد از تجربه حسی مخاطب دور نیست یعنی سابقه ذهنی از موارد زیر وجودارد:
در آسمان ستاره نبودن
پاره شدن دفتر
اما پدیدارهایی مثل ریختن اشک از دوچشماش تازه است و بروز عشق را به گونه ای بدیع نشان می دهد
حضور پدیدار در این اثر برای مخاطب آن، چه تاثیری می تواند داشته باشد؟ چقدر پدیدار ها توانسته اند بروز ماه پاره ،دفتر، آسمان ، بیت و... را اعلا نشان دهند.
البته بحث در این زمینه وقت و مجالی بهتر می طلبد