ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مثنوی خلیج فارس

::
به پاس جاودانگی خلیج همیشه فارس
::

خواب دیدند که دوران جهالت شده است
مستی مردم این بادیه مفرط شده است
خواب دیدند به هوشند و جهان خوابیده ست
گله را سیر دریدند و شبان خوابیده ست
خواب دیدند و یقینا نه کم از مردن بود
خواب ارباب شکم حاصل پُر خوردن بود
خود به میخانه و اندیشه جوشن در سر
فکر برداشت از این مزرع ایمن در سر
خوک، از دسته کرکس، کس و حامی آورد
باد با آمدنش بوی حرامی آورد
باز در فکر زری پاک عقیل آمده بود
آتشی در طمع آب به نیل آمده بود
گرگ آمد که به چنگ آورد آبادی را
ببرد خانه آبایی و اجدادی را
خان همسایه نه آن را و نه این را می خواست
کشت نه ، بدتر از آن کل زمین را می خواست
این چنین بود و دکان باز، دهان باز آمد
کرکس آز بدینگونه به پرواز آمد

خواب بودیم. کسی آمد و بیدار شدیم
مست بودیم . صلامان زد و هشیار شدیم
در سر یار قسم خورده عنادی دیدیم
سر راه خودمان چاه شغادی دیدیم
خوک دیدیم که باز آمده، حامی دارد
باد دیدیم به خود بوی حرامی دارد
سازشی نیست.. دراین مسئله باید کشتن
به چنین معرکه ای حرمله باید کشتن
پس قلم ها همگی نیزه و شمشیر شدند
شاخه و برگ درختان همگی تیر شدند
و کسی گفت: ببینید! شب موعود است
آنک این آب خلیج است که خون آلوده ست
موجی آمد برود، خون سیاوش غرید
همه دیدند که آن آب بر آتش غرید
رود دیدیم و بر آن هلهله طوفان را
آب دیدیم و در آن خون پدرهامان را
موج موجش عجبا بوی جنون می دادند
چه بگویم که چه سان مزه خون می دادند
تا که بستیم به بازو، خط خون را تعویذ
رجز حرمله با مویه حر شد تعویض!
خصم دانست عجم، خون سیاوش دارد
نه کم است آنکه به کف نیزه آرش دارد
خصم دانست که افروخته، افراخته ایم
مثل تیغیم ... به هنگام خطر آخته ایم
ما به کرکس صفتان دشمن خونی گوییم
حین پیکار به شمشیر سلونی گوییم

بهمن 90

کلمات کلیدی این مطلب :  مثنوی ، خلیج فارس ، سلونی ، پیمان طالبی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/12/13 در ساعت : 10:7:6   |  تعداد مشاهده این شعر :  1289


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد یزدانی جندقی
1391/12/15 در ساعت : 11:19:6
یک نکته زیبایی شناسی که در گفت و گوهای حضوری صمیمانه با دوستان شاعرم بسیار بر زبان اورده ام و کمتر نوشته ام این است که روی هرقالبی شعری ذائقه مخاطب در شعر سنتی پس از هزاز سال یک جور هدایت شده است وچه خوب است شاعر به این جریان هدفمند احترام بگذارد و بکوشد مسیر را به گونه ای علامت گذاری کند که اگر به موازات مسیر همیشگی نیست چندان دور افتاده نیز نباشد مثلا کلمه کلیدی این شعر مثنوی است اگر به شعر کاملا سنتی نظر داریم یا وزن رمل مسدس محذوف مثنوی معنوی را انتظار می کشیم یا بحر متقارب شاهنامه فردوسی و سعدی نامه را یا بحر ساقی نامه حافظ یا مصیبت نامه عطار و یابحر سریع لیلی و مجنون نظامی و غیره .....
اگر نگاه امروزی داریم اوزان مثنوی هایی از محمد کاظم کاظمی و پرویز بیگی حبیب ابادی اول از همه در خاطر می اید یا اگر چه هیچیک از اینها نیست انتظار مخاطب این است که با بحری کاملا متفاوت ونوع منحصر به فرد روبرو شود
شاعر این اثر اگرچه در حال تجربه بیانی جدید درمثنوی است در خصوص وزرن غیر رایج در مثنوی کار خارق العاده و مهمی انجام نداده است بلکه با انتخاب یک بحر متوسط به لحاظ زیبا شناختی و رایج و کلیشه ای در غزل و اوردن ان به قالب مثنوی به نوعی کم کاری پیشه کرده است
گویمت پایان پذیرد سرگذشت
مرغ اگر از بحر خاکستر گذشت
شعر بلند از بحر خاکستر محمد حقوقی با اینکه بر وزن مثنوی معنوی است اما کلیشه ای بودن وکهنگی زبان را احساس نمی کنیم اگر بار محتوایی مثنوی مورد نقد به در بحر عروضی مثنویی معنوی یا شاهنامه فروسی سروده شود به خصوص مورد دوم ---به دلیل درونمایه حماسی ///
بدون شک عرق ریزی بیشتری می طلبد اما تاثیر گذاری بیشتری نیز خواهد داشت و این خلاف نظر حقیر در انتخاب وزن برای غزل است به نظر من هرچه در قالب غزل به اوزان غیر رایج رو بیاوریم امکان موفقیت و پذیرش مخاطب بیشتر است البته ان نیز مشروط به رعایت سایر مولفه هاست مثلا سیمین بهبهانی و حسین منزوی در بحور بلند و ترکیبی موفق بوده اند اما در هدف خود برای ایجاد نوعی ریتم خاص در شکست های وزنی ناموفق / در مجموع انتخاب وزن غیر رایج به دقت و توانایی افزونتری نیازمند است
مگر اینکه در این قالب اوزانی را به کار بیریم که بتوانیم در زبانی سهل و ممتنع و ایجاد تعادل در لفظ و معنا انهم درونمایه متفاوت مثلا طنز مانند استاد اولفضل زوریی نصر اباد موفق ظاهر شویم یا مانند محمد کاظم کاظمی در لحن حماسی و امیزه ای از عرفان و ذکر رویداد های تاریخی و انتقادات سیاسی اجتماعی
صرف نظر از این مطلب شاعر در انتقال احساس و اندیشه موفق است هرچند برخی از ترکیب های معنوی اش دور از ذهن است مانند اندیشه جوشن در سر در این مصرع
خود به میخانه و اندیشه جوشن در سر
که به عنوان نمونه ذکر شد و استخراج تر کیبهایی از این دست و باز پروری انها را به شاعر پرتلاش و متعهد اثر وامی گذارم
در قافیه پردازی این شعر کم کاری مشاهده می شود که این کم کاری در عدم رعایت حرف صحیح )روی) خود نمایی می کند اگر این تغییر را در غزل به ندرت بپذیریم این پذیرش در مثنوی محلی از اعراب ندارد
اکرم بهرامچی
1391/12/13 در ساعت : 18:30:14
خواب دیدند و یقینا نه کم از مردن بود
خواب ارباب شکم حاصل پُر خوردن بود
سلام آقای طالبی
خیلی جالب بود و پر از نکات ریز و درشت گزنده
دست مریزاد
محمد شکری فرد
1391/12/14 در ساعت : 14:21:33
سلام پیمان جان...مثنوی زیبایی بود...

زنده باشی.
بازدید امروز : 16,395 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,572,355
logo-samandehi