ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



حاشيه هاي سفر به هندوستان - بخش اول + عكس
۱. در این سفر شاعرانه، افتخار بزرگی بابت همسفری با شاعران توانا و دوستان قدیمی و صمیمی عبدالجبار کاکایی، رضا اسماعیلی، حمید هنرجو نصیبم شد.

۲. از تهران، حوالی ساعت یک ظهر با هواپیمایی قطر، راه افتادیم به سمت دوحه قطر. یک ساعت و نیم تو راه بودیم. نمی دونم چه اشکالی به وجود اومده بود که در طول سفر همیشه صندلی من از بقیه جدا می افتاد. اولین منظره ای که به چشم می آمد برداشتن حجاب خانمها بود در لحظه سوار شدن به هواپیما. در سفرهای قبل دیده بودم صبر می کنند تا از مرز ایران خارج شویم اینبار ولی...

۳. فرودگاه دوحه خیلی بزرگ و جالب بود. اولا نزدیک شهر بود. دوم همزمان هلی کوپتر در حال پرواز بود. سوما کمی آنطرفتر کشتی پهلو گرفته بود. اتوبوس هم که فت فراوون در حرکت بود. حمید می گفت: اون دورتر شتر و الاغ هم دیده می شود.
در همین فرودگاه نمازخانه ای بود که به قالی هایش به گمانم ۵ سانتی متر کرک داشت. نماز خیلی می چسبید! ایضا خستگی در کردن. البته سالنهای جدا برای استراحت خانمها و آقایان هم داشت. دو تا اتاق با لب تاپ برای اینترنت بازان هم به راه بود. آنهم با سرعت سریع السیر! البته این جدای از فضای وایرلس فرودگاه بود که هرکس لب تاپ به همراه داشت مثل آقای کاکایی می توانست با سرعت بالا استفاده کند.
یک سالن فروشگاه هم داشت که دو تا ماشین بالای ۳۰۰ میلیون تومانی هم برای جایزه خریداران گذاشته بودند. مسافران هم تند و تند کنارشان عکس می گرفتند.

۴. بیش از هفت ساعت معطلی در فرودگاه، با دیدن فروشگاه و اینترنت گردی و گپ های دوستانه در رستوران، و البته سر به سر گذاشتن سه جوان ایرانی که عازم تایلند بودند سپری شد. جالب بود یکی از جوانها می گفت زمینی داشته در شمال که آنرا فروخته تا پول این سفر را برای چند روز تفریح تامین کند.

۵. با یک هواپیمای بوئینگ قطری به سمت دهلی حرکت کردیم. سه ساعت در راه بودیم و فرصتی شد که کمی پلکهایم روی هم بیفتند.

۶.در فرودگاه دهلی آقای قزوه منتظر ما بود. چشمانش از خستگی باز نمی شد. اما مثل همیشه با روحیه بود. کمکمان کرد تا زودتر از گمرک خلاص شویم. راننده ای هندی به همراه داشت به نام «سنجیو». کلی سربه سرش گذاشت... سنجی پیر شد و دلش جوان است هنوز/ خوراکش گوشت با استخوان است!
می گفت: مهمانی آمده بود هند و شرایط پذیرایی نداشتیم. گفتیم کاری کنیم که زودتر برود. همان ابتدا گفتیم که اینجا بیماری زیاد است و قحطی آمده. نان گیر نمی آید و مردم بجایش هندوانه می خورند.

۷. آقای قزوه می گفت: یکبار از آن بیماریهای خطرناک گرفتم. همانها که ظرف ۵ روز آدم می میرد. روز اول بیماری رفتم دکتر، قرصهایی داد ولی تشخیصش آن بیماری خطرناک نبود. شب باز حالم بد شد. فردایش دکتر دیگری رفتم و خلاصه بستری شدم. نیمه شب مسئولان رایزنی و سفارت به دیدنم آمدند. توی آن حال بد، بهاشان گفتم: نیمه شب اومدید که کمپوت برام نیارید؟؟؟ ... کلی خندیدند.

۸. به رایزنی فرهنگی تا رسیدیم صبح شده بود. چند ساعت در اتاق کار آقای قزوه زیر کولر گازی خوابیدم که حسابی چسبید. حوالی ۱۱ با صدای آقای قزوه بیدار شدم که به هتل برویم. محسن کریمی راهجردی هم آمده بود.

۹. محسن را از ۲۰ سال پیش می شناختم. از زمانی که توی صدا و سیمای مرکز خوزستان کار می کردم. بیشتر دوست جینی ساز و نادری بود. اما یکبار به خانه شان برای صرف عصرانه دعوت بودیم. تا اینکه رفت امریکا. حالا بعد از ۱۶ سال می دیدمش. هر دو به هم می گفتیم: این چه قیافه ایه که داری؟ چرا این شکلی شدی؟...

تعدادي از عكسهاي سفر:

http://up.vatandownload.com/images/r6k3y4ogxl5260k5ufs4.jpg

http://up.vatandownload.com/images/6835gwwcw03ciyq9tus.jpg

http://up.vatandownload.com/images/4u1urny0k60di8h8rf39.jpg

http://up.vatandownload.com/images/m4v6oxg78fk5ej0g1gmq.jpg

http://up.vatandownload.com/images/25oyve1vk58q41fgzbi.jpg
کلمات کلیدی این مطلب :  حاشيه ، هاي ، سفر ، به ، هندوستان ، - ، بخش ، اول ، ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/23 در ساعت : 15:23:7   |  تعداد مشاهده این شعر :  1422


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

احسان اکابری
1390/3/24 در ساعت : 7:20:12
سلام آقای عبدالرحیم سعیدی راد

امیدوارم حالتون خوب باشه

سفرنامه زیباتون رو خوندم


بازدید امروز : 2,855 | بازدید دیروز : 11,036 | بازدید کل : 122,933,494
logo-samandehi