ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



.ارسطوییسم یاهلنیسم !....ادامه بحث در مورد جایگاه تخیل وتعقل در شعر
ادامه بحث در مورد جایگاه تخیل وتعقل در شعر

منتقد محترم جناب ضیایی در نقد شعری مذهبی اینگونه نوشته بودند:ترکیب ها و تصاویر این دسته از شعر ها ( منظورم گروهی از شعر ها ی بخصوص آیینی و ارزشی ست ) اگر چه شاید شعرهایی بدون مشکل یا حتی روانی نیز باشند ، سر جمع ، فضایی تازه را نمی آفرینند . مشکلی که شاعران بخصوص آیینی ما بدان گرفتارند و آنچه می نویسند جز در دایره واژگانی و تصویر سازی های قابل پیش بینی نیست.که در پاسخ به نقد ایشان و در دفاع از شعر مذهبی جناب موسوی نیز نقد های دامنه داری نوشتند که منجر به فضایی شد هم حواشی زیادی داشت وهم به نظر می رسد اگر به دور از تعصب ومنیت های منتقدانه وشاعرانه به ان پرداخته شود یکی از نیاز ها در بخش شعر مذهبی هم هست.ودلیل اینکه این نوشتار را در دفتر خودم منتشر میکنم به پیشنهاد یکی از شاعران وعزیزان سایت است تا هم مباحث پشت سر هم قابل پی گیری باشد وهم حواشی نقدهای اینچنینی متوجه دفتر شعر شاعر محترم خانم عباسیان یا هر کس دیگری نشود..اما در مورد نقد های وارده بر این شعر که جز نقد  ابتدایی آقایی ضیایی ونقد دوم جناب ایزدی بقیه دیگر از حوزه شعر خانم عباسیان خارج وبه بگو مگو های طلبگی تبدیل شد.به همین دلیل اگر ادامه ی بحث اینجا شکل بگیرد جوانب وحواشی مطالب هم متوجه نگارنده خواهد بود نه کس دیگری.من با نظر ونقد ابتدایی جناب ضیایی کاملا موافقم. اینکه فرموده اند ترکیبات استفاده شده در این شعر هرچند بدون مشکل وروان باشند ولی خود بسنده نیستند وفضایی تازه نمی آفرینند.

نمی دانم چرا این بحث با این حواشی روبرو شد ولی به فال نیک می گیریم وامیدواریم ادامه بحث در جهت مثبت پیگیری شود.اینکه شعر را کلامی معقول بنامیم  هر چند بنده با آن مخالفم ،ممکن است یک نظریه باشد ولی نمی توان بقیه نظریات شعر که از دیر باز مطرح بوده است را نا دیده گرفت.یک اثر مذهبی به صرف مذهبی بودن نمی تواند اثر موفقی باشد مگر اینکه دیگر ویژگی های یک اثر موفق را دارا باشد.منتقد محترم جناب موسوی در وهله  ی اول تخیل را زیر سوال برده است.نمی دانم اگر از شعر تخیل رابگیریم چه بر جای می ماند؟احتمالا همان شیر بی یال ودم واشکم..
شاید منظور جناب موسوی از تخیل نوعی وهم گری یا خیال بافی باشد نه تخیل شاعرانه که از پایه های شعر موفق است.اما در ادامه ایشان محاکات را هم زیر سوال میبرد به صرف اینکه ارسطو اینگونه گفته است.مگر ارسطو چون شهادتین را برزبان نرانده است اشتباه می کند.باور کنید من هنوز فکر میکنم اگر پدر ومادرم نماز نمی خواندند یا پدر سحرهای بچگی مرابه زور از  خواب برای نماز بیدار میکرد آیا من مسلمان بودم؟
هنر اگر تقلید هم از طبیعت باشد چه اشکالی در دیانت ما رخ می دهد؟
آیا  در شاعران طبیعت گرای سبک خراسانی شاعرانگی هست یانیست؟منوچهری به عنوان قله ی طبیعت گرایی در شعر خراسانی را قبول نداریم؟بگذریم اگر بعد ها اروپایی ها هم این سبک راناتورالیسم خوانده باشند.یا اگر طبیعت پردازی را در شعر نداشتیم شعر به چه موجود ناشناسی تبدیل میشد.مگر کلاسیسیم خود یک طبیعت پردازی نیست؟ما کدام شعری را سراغ داریم که تشبیه ها واستعاره ها ،مجاز ها وکنایه ها ودیگر آرایه هایش را از طبیعت نگرفته باشد.من به ااین معتقد نیستم که هنر صرفا تقلید از طبیعت است ولی تقلید نقشی به سزا در شعر دارد.آنچه در شعر رخ میدهد آفرینندگی است،کشف وشهود است ولی در این کشف وشهود معلم های بسیاری در مراحل ابتدایی شعر مارا رهنمون شده اند که بی شک طبیعت یکی از این معلمین است.
نکته دیگر اینکه چرا هر منتقدی بخواهد بی قصد وغرض ولی از دید علمی به شعر به عنوان یک هنر، عالمانه نگاه کند باید متهم به سکولاریسم یا هلینیسم ویا ارسطویسم شود.بیاییم در فضایی آرام تر واندیشیده تر وهدفمند تر بحث ها رابه سرانجام برسانیم.چرا مرز بندی های  تقدس گونه ای برای شعر مذهبی ایجاد می کنیم که باید فقط متخصص مذهبی یا متخصص شعر مذهبی در زمینه ی شعر مذهبی نظر بدهد بی شک در این مرز بندی موهوم هر کسی بیرون از این مرز بندی خود ساخته قرار گیرد میتواند هر ایسمی به دنبال اسمش بیاید.از عزیزان منتقد وصاحب نظران می خواهم در  این فرصت به آسیب شناسی شعرهای مذهبی بپردازند و شاخصه های یک شعر مذهبی موفق را برشمارند تا در این سایت مورد استفاده عزیزان قرار گیردمثلا از ابتدا آیا آیینی خواندن شعر مذهبی خود تقسیم بندی درستی است حال آنکه آیین ها رسم ورسومی گسترده راشامل میشود که مذهب یک مورد از آن است.
من این بحث را در ادامه ی نوشته های با ارزش منتقدین محترم ذیل شعر خانم عباسیان ادامه دادم ودوستان عزیز جهت پی گیری شروع بحث به نقد های شعر خانم عباسیان هم نظری داشته باشند.
 
کلمات کلیدی این مطلب :  .ارسطوییسم ، یاهلنیسم ، !....ادامه ، بحث ، در ، مورد ، جایگاه ، تخیل ، وتعقل ، در ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/12/24 در ساعت : 10:26:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  1985


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد یزدانی جندقی
1391/12/25 در ساعت : 16:16:14
"عشق را عقل نمی خواست که بیند لیکن ...هیچ عیار نباشد که به زندان نرود "سعدی شیرازی "
"تخیل و تعقل در شعر "این عنوان یاد آوری می کند که شعر یکسره کلام مخیل نیست یا نمی تواند و نباید باشد همین نگرش راه مخاطب و هم شاعر را از مکاتب التقاطی مدعی هنر برای هنر جدا می کند و هشدار می دهد که آثار فاخر هنری در شاخه های مختلف و از جمله شعر ناچار به نگاه ویژه به نوع یگانه انسان است واین بسی ارزنده و نیکوست اما اینکه قلمرو این عقل در ادامه و امتداد در شعر در چه جایگاهی و مرتبه ایی قرار دارد مورد بحث است :
سابق بر این نیز در حدود تعقل در شعر اشاره ای داشته ام که منجر به ذکر خیری از حقیر در نقد دو استاد بزرگ جناب ایزدی و جناب موسوی شده است ابتدا به تبیین این دو برداشت در خصوص تعقل در شعر می پردازم
جناب استاد ایزدی مفهوم سازی ) به قول حقیر ( پس از تخیل شاعرانه همراه با تعقل را مورد نظر حقیر دانسته و در شرح نقد به آن استناد کرده اند که جناب استاد بزرگ موسوی در چگونگی این تعقل چنین مرقوم فرموده اند :
عقل مورد نظر ) جندقی ) عقلی برهانی استقرایی اکتسابی کیلویی گرمی و در یک کلام عقل ناسوت محور است عقلی که بنده ازان صحبت می کنم ) جناب استا د موسوی می فرمایند :) عقل علم الهی و هسته ی هستی است عقل لدنی است عقل پدید آورنده حکمت و عرفان و زهد است ) محیط بر عالم جبروت و ملکوت و ... تا انجا که نوشته اند انچه جان شعر است "عقل "انچه تن شعر است "حس "و انچه غذای شعر است" تخیل "می باشد
توضیح اول :
عرض می کنم به خاطر ندارم این مورد عقلی مورد نظر اساتید محترم را در چه متن نقدی درج کرده ام اما نظر هر دومنتقد بزرگوار در برداشت درست است مشروط بر اینکه این تعقل مترادف خرد ورزی گرفته شود حقیر تعقل در شعر را در ساخت مفهوم موثر می دانم و حق تقدم را به تخیل می دهم و معتقدم روش تعقل در شعر یا با شعر می تواند روش استقرایی هم باشد هرچند روش استقرایی وابسته به معلومات بدیهی است و نمی تواند به توضیح تمام ادراکات در علوم تصدیقی بپردازد اما فراموش نکنیم که تمام ادراکات عقلی از طریق تجزیه ترکیب تجرید انتزاع و تعمیم با استفاده از ادراکات حسی است
توضیح دوم :
در اینکه "واجب الوجود عقل کل "است و انسان جزیی دور افتاده از این "عقل کل "اما بهره مند و متاثر از آن است تردیدی ندارم و اینکه "عقل جزء" پیوسته در تلاش است تا به اصل خود که "عقل کل "است باز گردد و تعقل یعنی ذهن کاوشگر بشر در رسیدن به تکامل نیز به طور کامل و اکمل مورد قبول حقیراست و در این راستا عقل بشری را محدود به پیروی از عقل کل نامحدود می دانم :::

توضیح سوم :
در تبلیغ با روش عقلی ضد "عقل کل "یا به تعبیر جناب استاد موسوی علم الهی و عقل لدنی بفرمایید چه بحثی را در کجا مطرح کرده ام که مشمول این تقابل یا بهتر است بگویم سزاوار این هجمه شده ام که شما به عقل زهد گرا قایل هستید و حقیر خیر ...
حتی ماتریالیسم منتج از فلسفه قدیم یونان هم به این صراحت منکر وجود واجب الوجود نیست که حقیر این اجازه را به خودم بدهم با روش های ایده آلیستی صرفا ذهن گرا و پوچ محور در یک پا یگاه فرهنگی ادبی عقیدتی ) اسلامی ) چنین از خودم خلع مشروعیت کنم ..... به صراحت می نویسم هرگونه استنباط از نوع نگاه من به معقولات که منجر به تبلیغ روش های دیالکتیکی در حوزه اندیشه ماتریالیسمی و ماکیاولیستی شود از نظر من مردود است یعنی چنین قصدی از تایید تعقل جزیی نگر نداشته و ندارم
بنده همین جزء از معقولات را نیز جزء پیوسته ای از عقل کل می دانم که در مباحث علم الهی قابل تبیین است
توضیح چهارم :
تقلید و تخیل :

گرته برداری شاعر از طبیعت چه تحت اصطلاح مشتق از اموزه های فلاسفه قدیم یونان باشد مانند ارسطوییان و چه متاثر از اموزه های منطق خاص هگل در فلسفه معاصر غرب باشد تا انجا که به پیروی از سمبلیسیت ها و ایماژیست ها در فرم منتهی می شود برایم قابل قبول است و و باور دارم که قوه تخیل در پدید آوردن شاخصه هایی مانند سمبل آفرینی تصویر پردازی کشف و شهود مهم ترین عامل است ... در نگاه من خیال پردازی نیروی سرک کشیدن روح شاعر در عوالم محسوس و غیر محسوس است و اولین شرط آفرینش ادبی و به خصوص شعر است و شاعر آیینی بی نیاز در بهره برداری از این امکان نیست هر چند تعقل در شعر آیینی قبل از تولد متن برای خلق اثر آیینی حایز اهمیت است به این معنا که شاعر ابتدا می اندیشد که چه می خواهد بگوید و سپس به چگونه گفتن می پردازد اما در چگونگی ها در شعر آیینی سنگ سنجش مطابق زبان معیار در ترازوی انصاف نیز مهم است چرا که شاعر آیینی با دت لاین های فراوان و به حقی هم در شعر آیینی روبروست که امکان خیال پردازی را محدود می کند ...
با عشق آب عقل به یک جو نمی رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم "استاد شهریار "


امیر سیاهپوش
1391/12/26 در ساعت : 10:45:59
سلام و عرض ادب و ارادت خدمت دوستان بزرگوار
در ابتدا از جناب خصلتی عزیز باید تقدیر کرد که فضای بحث را از شعر خانم عباسیان جدا کرده اند.
حقیر نه به عنوان کارشناس ادبی بلکه به عنوان دانش آموز حوزه ی فلسفه و کلام مطلبی را به اجمال عرض می کنم.
نکات دقیق و مستندی در بیان استاد موسوی هست که محتاج بسط و تفصیل بیشتری است. کاش استاد موسوی در دفتر خودشان یا ذیل همین دفتر سر فصلی باز کنند و دیدگاهشان را به تفصیل بیشتری تبیین کنند (البته قدری مهربانتر و آرامتر! با عذر خواهی از استاد ارجمند). فی الجمله اینکه در اندیشه ی اسلامی مفهوم عقل و تعقل تفاوت جوهری با مفهوم عقل در سایر مکاتب دارد. تا مقصودمان را از عقل به درستی روشن نکنیم کانون بحث و محل فصل و وصل مشخص نخواهد شد. ما در حوزه شعر و نقد ادبی مثل سایر حوزه های علوم انسانی به شدت متاثر از ادبیات مرسوم که اصولا و عموما اومانیستی است هستیم. کاش مجال بود تا حقیر می توانستم بخشی از مقصود خودم را بیشتر توضیح بدهم. فقط دوستان را به یک منبع مهم و بی نظیر ارجاع می دهم انشاءالله بسیاری از نکات مبهم و نقاط تمایز به این طریق مشخص بشود. کتاب جنود جهل و عقل امام خمینی رحمت الله علیه از نظر حقیر یکی از مهمترین و مبنایی ترین کتابهایی است که راهگشای دوستان خواهد بود. این کتاب، شرح و تفسیری است از حدیثی از امام صادق علیه السلام در خصوص عقل و جهل که در آن تفاوت عقل کلی و جزئی، وهم، تخیل و... و جایگاه و شأن هر کدام آمده است.
نکته آخر: به نظر حقیر کاستی و عیب بزرگی در حوزه ادبیات و نقد ادبی دیده می شود و آن هم نا آشنایی افراد با مکاتب و مبانی فلسفی و عقیدتی است. همین ایراد هم باعث شده نوعی بی هنجاری، کم حوصلگی، پرخاشگری و گاه منیت در حوزه نقد ادبی دیده می شود. نه اینکه در سایر حوزه های علوم انسانی نیست بلکه به شکل دیگری هست و از چارچوب منسجمتر و هدفمندتری برخوردار است.
اساتید بزرگوار و فاضل این حقیر را ببخشند، سعه ی صدر و آرامش شرط لازم برای نقد گفتن و نقد شنیدن است. جوانان بسیاری نظاره گر قال و مقال شما هستند و دارند درس می گیرند هم از بینش و هم از منشتان.
خدای بزرگ نگهدار شما
محمد یزدانی جندقی
1391/12/24 در ساعت : 12:19:44
سلام ودرود پیش از سخن دیگری از بخش نقد به ویزه دوست گرانقدرم جناب خصلتی به دلیل واگذاری این فرصت ویزه به کاربران سایت تشکر می کنم اما بعد :
به نظر حقیر مباحثه در حوزه مفاهیم کلی بسیار ارزشمند است و از نیاز های جدی حوزه شعر نقد و پژوهش محسوب می شود اما اینکه گاهی نقد روی نقد به مباحثه می انجامد مانند همین مورد این اتفاق خلاف روش نقد است روش اصولی نقد در دوران معاصر حداقل این امکان را به هر مخاطب می دهد که برداشت آزاد از هر مطلب را تقریر یا تحریر کند و این همان اصل ازادی بیان است که روشنفکران متجدد ان را جا و بی جا بر سر مباحث ایدو لوگ محور چماق می دهند برخی از نظریه پردازان معتقدند زمان بحث های ایدولوزیک محور در مکاتب هنری به پایان رسیده است زیرا اصل ازادی بیان را مخدوش می کند و این نکته بسیار ظریف و حایز اهمیت است خوب به خاطر دارم در سال های اول انقلاب با هر کس وارد گفتگو می شدی اول می گفت ایسم خودت را مشخص کن بیشتر غرض این بود که طرف بفهمد با امپریالیسم طرف است یا مارکسیسم با مسلمان مقید مذهبی طرف است یا مارکسیسبم مسلمان و... اما اینجا یک سایت ادبی یا بهتر است بگوییم یک پایگاه فرهنگی ادبی با نزدیک به دو هزار شاعر متعهد و مذهبی است بنا براین
اگر یکدیگر را به پیروی از ایسم ها متهم نکنیم فضای سالم تری در نقد و نظر خواهیم داشت به خصوص که در تبیین برداشت ها بر روی هریک از این مکاتب مصون از خطا نیز نخواهیم بود
در مطالعه ستون نقد روی دفتر شعر مورد اشاره جناب خصلتی دریافتم ابتدا جناب ضیایی ضمن طرح مباحث تکنیکی مورد نیاز شعر امروز به طور ضمنی و مجمل بخشی از شعر آیینی را نیز به نقد کشیده اند :
منتقد محترم نوشته اند :
"مشکلی که شاعران بخصوص آیینی ما بدان گرفتارند و آنچه می نویسند جز در دایره واژگانی و تصویر سازی های قابل پیش بینی نیست . این اشعار حتی اگر روان ترین و کامل ترین اشعار به لحاظ عروضی و شعرایی ! باشند اما به ذات متعالی و کشف گرای شعر نزدیک نمی شوند .اخموتر بگویم : شعر به حساب نمی آیند اگر شعر را کلامی مخیل بدانیم ...موزون بودنش پیشکش . نزدیک شدن به فضایی که در آن آیینی نویسی یک دغدغه ی ذاتی و خلاق برای شاعر است فرق دارد با سری کاری های کتابی یا جشنواره ای"
در این عبارات مورد نقد جناب استاد بزرگ موسوی قرار گرفته اند که تا حدی فرا فکنی در پاسخ جناب استاد موسوی به چشم می خورد نا گفته نگذارم از دید گاه حقیر انچه استاد بزرگ موسوی مطرح کرده اند نیز بسیار حایز اهمیت است اما این بحث منفک از نقد ادبی رایج به معنای خاص و مورد نظر منتقد محترم به شمار می آید استاد ایزدی گنابادی که در نقدنوشتار هایشان در زمینه نزدیک کردن این دو دیدگاه با حفظ نقد و نظر مستقل خودشان کوشیده اندتلاش ایشان قابل تمجید است به نظر حقیر منتقد محترم جناب ضیایی نقد ظریفی نوشته اند هرچند مجمل است به مورد خاصی اشاره نداشته اند که بتوان نقد و نظر خاصی نوشت حقیر نیز در این مطلب فقط مقدمه ای برای ورود به مبحث داشتم به زودی مطلبی در باره تخیل و تعقل در شعر خواهم نوشت
حمید خصلتی
1391/12/26 در ساعت : 8:18:34
با سلام بر جناب موسوی سپاس از اینکه در ادامه بحث شرکت می فرمایید.چه خوب بود قدری درمورد« جمال شناسی از بالا» که فرموده اید هم صحبت بفرمایید وهمچنین نظر مبسوط تر تان را در ارتباط با نقش تخیل وتعقل در شعر بفرمایید تا کوچکترهایی چون بنده از این مباحثه درس ببریم
ودیگر اینکه در ترجمه همان کلامی که از پیامبر اکرم (ص) در نقد های پیشین آورده اید ودر همین نظرتان هم به آن اشاره کرده اید«مجال شعر دینی طبق" نص" کلام پیامبر (ص) فقط "حکمت" است و بس»به نظر میرسد یک اثر قبل از آنکه حاوی مفاهیم ودرون مایه حکمی باشد باید در ابتدا شعر باشد وگرنه این کلام باید برعکسش هم درست باشد که حکمت شعر است ،حال انکه پرواضح است که کلام حکیمانه هر چند در اوج ارزش باشد برای شاعرانه شدن لوازمی می طلبد ولی در ان کلام مورد اشاره فرموده اند بعضی از شعر ها حکمت هستند. نه اینکه شعر خود حکمت باشد بلکه شعر درون مایه ومحتوای حکمی داشته باشد.بی شک شعر بدون خیال وعاطفه وگاهی وزن به سمت فلسفه می رود که برادر خوانده ی حکمت است.ولی این که شعر می تواند حکیمانه باشد وحکیمانه بودن یکی از ویژگی های شعر موفق بی شک درست است که بسیاری از شعر های گذشتگان ما از مولوی تا سعدی وعین القضات لبریز از حکمت است.اما شعرهایی هستند که هیچ اثری از حکت در آنها نیست واگر هست نسبت به دیگر محتواهای موجود دران شعرها کم تر است ولی شعر هستند.مثل شعر فروغ شعر شاملو.فریدون مشیری.ولی نقطه ی اشتراک شعر همه یاین شاعران تخیل هست یا نیست؟البته باز هم عرض میکنم تخیل ؛نه خیال بافی ووهم گری
اکبر نبوی
1391/12/25 در ساعت : 23:37:52
درود بر جناب خصلتی گرامی و گرامیان ارجمند جندقی و گنابادی
بنیاد هنر و از جمله شعر، جهان حقیقت و معناست. خیال هنرمندانه، ساحتی است برای فرا رفتن و ورود به جهانی دیگر،تا کشفی بدست آید و ... در واقع هنر و بویژه شعر و موسیقی،از بالا عبارت است از: نظربازی، جذبه، کشف، سلوک و معرفت. اینکه تخیل در کدام مرتبه قرار می گیرد شاید نتوان حکم قاطع و بدون برو/ برگرد، صادر کرد. اما به گمان بنده، جایگاه تخیل را باید در مرحله ی سلوک دید و دریافت. به سخن دیگر، تخیل، اگر به مرحله ی جذبه و سپس به مرتبه ی نظربازی ورود پیدا نکند، « آن » هنر متنزل نشده و به عالم واقعیت وارد نمی شود. در نتیجه بسیاری از اشعار و ساخته های موسیقایی و سایر رشته های هنری، مولود تخیل خام است. هنر شعر و یا شعر هنری، باید بتواند ساحت متنزلی از حقیقت را پدیدار سازد و یا به گفته ی اهل معرفت و معنا، به کشف حقیقت بیانجامد. این منظر و نگاه به هنر، مرز جدی و انکار ناپذیر تعاریف و رویکردهای موجود به هنر و آثار هنری است. گرچه باید پذیرفت که تعاریف موجود از هنر ( و بویژه تعریفی که در پیشانی این وجیزه ارائه کردم ) دارای ساحت ها و منازل و مراتبی است.
امیدوارم در هنگام فراخ تری بتوانم در این باره بنویسم.
بهار پیش رو بر همه ی ارجمندان خجسته باد.
صادق ایزدی گنابادی
1391/12/25 در ساعت : 20:6:34
سلام بر استاد جندقي
از مطلب عالمانه و استادانه حضرت عالي استفاده كردم
فقط خواستم خدمت شما اين توضيح را بدهم كه حقير گزاره كاملي را از قول شما در مورد حدود عقل و تخيل نقل نكردم آنچه را كه من قلمي كردم اين بود كه تخيل اساس و بنياد شعر را بدون هيچ گونه پسوندي تشكيل مي دهد فقط در چه چيز گفتن يا همان محتواست كه عقل وارد مي شود و براي بيان اين مقصود از اصطلاح مفهوم سازي كه براي اولين بار از قلم حضرت عالي شنيده بودم استفاده كردم وبراي رعايت امانت نام شما را آوردم حال اگر جناب موسوي برداشتي متفاوت با انچه كه مورد نظر حقير بوده است
داشته اند ، نمي دانم البته اين احتمال هم مي رود كه ضعف بياني نوشته حقير با عث چنين بر داشتي شده است كه در چنين صورتي من عذر خواهم
در پايان خدمت شما عرض كنم كه بنده بر اين اعتقادم كه شعر مقوله اي پرتابي است و عنصر انديشيده شده اي نيست يعني تا لحظه اي كه ما در مورد شعر ديالوگ مي كنيم نه عقل اصالتي دارد و نه محتوا و مفهوم .
جناب جندقي
اتل متل تتوله گاو حسن چه جوره (و بسياري از لا لا سرايي ها )
حداقل بيست جوهره از صد المان يك شعر را دارد در حاليكه شايد مفهومي نداشته باشد
جناب جندقي ، ما مي توانيم با شعر مخالف باشيم
بزرگي مي گفت شعر مقوله اي است كه به لحاظ قدرت اقناع و سحري كه دارد مي تواند بادخل تصرف در واقعيت و حقيقت اساسا مقوله اي مضر باشد و اين حرف درجاي خود شايد هم درست باشد اما وقتي كه ما و شما شعر مي گوييم و در خصو ص آن به نظريه پردازي مي پردازيم بايد به لوازمات ان تن در دهيم كه اساس آن تخيل و اهنگ و حس و احساس است و هر كلامي كه از اين لوزامات برخور دار بود شعر است حتي اگر به لحاظ مفهوم و پيام مبتذل باشد
مشكل اين جاست كه ما د ر استاي همان بيماري مقدس سازي مي خواهيم به مقدس سازي شعر
هم دست يازيم و گرنه شعر يك ابزار است كه بعضي حق دارند به شدت با ان مخالف باشند و پيام و محتوا ي خود را در ظرف ديگري غير شعر بريزند
ولي متاسفانه گروهي مي خواهند به شيوه ي توتاليتري يعني پيروي از يك الگوي واحد از بالا شعر را مرز بندي كنند به جاي اينكه بگويند آقا ما با شعر مخالفيم
خداوند شما را سلامتي بدارد
سید علی اصغر موسوی
1391/12/25 در ساعت : 23:50:34
چکامه ی عشق


از سر ببر، به نشوه شبی انجماد ممتد را


تا واکنی به سیر فلک ، قامت مقید را


نقد جهان به جلوه در آمد،که نسیه بگذاری


وا می نهی چرا پی مرسل ، حدیث مسند را؟


آن سوی این بصیرت ممکن ، حقیقت محض است


تا کی نگاه می کنی ، این انحنای گنبد را


با من بیا به سیر تماشای شب ، که خواهی دید


از آسمان نزول مزامیر سبز ایزد را


تا کی ، سکوت غنچگی ات بسته ی خرد باشد!


با شور عشق، باز کن این عقده ی معقد را


این گفتگوی هر شب من ، با سکوت مهتاب است


تا وا کند رموز سخن ، گیسوی مجعد را


مفتون و مست ناز تو ام ، ای تمام زیبایی


آیینه کن به جلوه ، دل از جهان مجرد را


شاید که عشق ، باز نشیند به گفتگو با من !


شاید که عقل ، باز گشاید مسیر ممتد را!


می جوشد از درون چکامه ، تغزلی عالی


تا وا کند به شور غزل ، مطلع مجدد را


لبخند اشتیاق ، چو در آسمان شب گل کرد


آیینه شد تمام جهان ، چهره ی محمد(ص) را


عطر حضور او نه به محراب می رسد، تنها


یادش حریم خلوت حق کرده است ، معبد را


اصل چکامه ، عشق "علی" را به سینه پنهان داشت


جوشید تا که ردف" ولا" در ردیف ، احمد را


فرقان حق ، که مصدر عالی به دفتر و دیوان


آورده فرع نام سترگش ، ضمیر مفرد را


فرمانروای ملک شرف ، میر جاودان شوکت


دارد هنوز در کف خود ، رایت مشید را


تا روزگار، مردی او را به یاد بسپارد


تا" لافتی" دلیل شود،جمله ی موءکد را


مولای من ، حقیقت مطلق ، به جای خود بنشان !


کفار بولهب آیین پست مرتد را


بعد از نبی ، قیاس تو با خلق ، عین نقصان است


رمز"حروف" فاش کند ، اختلاف" ابجد" را


دستی ، که طور،شعله ی خاموش را کند روشن!


تا در دیار قدس ببینیم ، نور سرمد را


بادا، به نام حضرتتان گوهر غزل جاری !


روزی که حق سریر قلم می کند زبرجد را


****
سید علی اصغرموسوی
قم – خرداد 1390
-----------------------------------------------------
هوالجمیل
این نخستین شعر من در آغاز همراهی با این سایت "پرمحتوا" است. بهتر است حضراتی که :{ولي متاسفانه گروهي مي خواهند به شيوه ي توتاليتري يعني پيروي از يك الگوي واحد از بالا شعر را مرز بندي كنند به جاي اينكه بگويند آقا ما با شعر مخالفيم } این گونه می اندیشند.نخست با من حقیر و جایگاه شعرم آشنا شوند و بعد از آن آثار "قلمی" خود را با آثار "فاخر و وزین " بنده به مقایسه بنشینند! تاشاید برای استنباط های عجولانه ی خود "دارو و داوری مناسبی" بیابند.
مجال شعر دینی طبق" نص" کلام پیامبر (ص) فقط "حکمت" است و بس !
نه "اتل متل " است ، نه "تن تتن تتن " ، نه "محاکه" و نه "تن ستایی" و "لذت گرایی"!
من و اسلافم در جریان "جمال شناسی " از "بالا" به هنر شعرنگریسته و می نگریم ؛ شما "طاق باز" بخوابید و از "پایین" به هنر !!! بنگرید ؟!
***
حضرت استاد جندقی (زید عزه) درمورد مطالب پرمحتوای حضرتعالی باید به شکل "مبسوط هم اندیشی "خواهم کرد. ان شاء الله !
ازحوصله اساتید معظم
سید علی اصغر موسوی
1391/12/26 در ساعت : 18:15:25
سلام عزیزدل
جناب خصلتی
چون عارضه ی "قلبی" بهبود نیافته ، من مطالب را کمتر تایپ می کنم (البته مطالب بلند را) و همچنین منتظر استفاده از نظر اساتید دیگر هم بودم .که تقریبا آنچه مرقوم فرموده اند ، به قدر کافی روشن و مبرهن است و تحلیلی وسیع را می طلبد.
پرسش های حضرتعالی و مطالب اساتید دیگر بسیار جالب و درخور توجه است ؛ چونبه شناخت مبانی فکری
"شعر دینی " یا شعر ماورایی کمک می کند. ان شاء الله به قدر "معلومات و دریافت های خود" برایتان خواهم نوشت. بسیارسپاسگزارم که این مجال را برای نقد و تحلیل آثارفراهم آورده اید.موفق باشید.
*****
می خواستم مطلبی درباره : "دکران و دگران " در بیت حضرت خواجه (ره)بنویسم ، که نشد !
فی امان الله !
وحید ضیائی
1391/12/26 در ساعت : 9:15:57
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را ( بقول مرحوم عمران صلاحی : حالا حکایت ماست )حمید جان !
بازدید امروز : 5,429 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,561,389
logo-samandehi