ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خانه خاطرات
 

3 / خانه‌ی خاطرات

به ياد قنات‌هاي مرحوم وحیات‌های معصوم روستایی
 

خانه‌ی خاطرات كودكى‏ام

بوى سيمان نداشت خشتى بود
پدرم عارف قبيله‏ى خاك
مادرم حورى بهشتى بود
خط به خط چهره‌ی شکسته‌ی‌شان
خطّّی از خطّ سرنوشتی بود
 
صبح‌ها با صداى ساز اذان
هر دو با هم  نماز مى‏خواندند
ربّنا اتناى دل را با
نغمه‏اى دلنواز مى‏خواندند
حضرت بی‌نیاز مطلق را
با تمام نیاز می‌‌خواندند
 
 سر سفره، بساط صبحانه
نان احساس و يك دو خامه‏ى عشق
بر سپيده سلام مى‏كردند
زندگى كردن و ادامه‏ى عشق
جان من جان تو به جان شما
جمله‌ها جملگی چکامه‌ی عشق
 
مادرم با نوازش خورشيد
گاوها را هميشه مى‏دوشيد
پدرم بيل را كه برمى‏داشت
تا سر ظهر داغ مى‏جوشيد
کوزه‌‌ی آرزو گرفته به دوش
عشق را از قنات مى‌نوشيد
 
خشكى شاخه‏ى درختان را
ارّه ارّه به خانه مى‏آورد
عصر هر جمعه بوى نان و تنور
شعله شعله زبانه مى‏آورد
بیشتر تا به ما غذا برسد
وقت خوردن بهانه می‌آورد
 
 پدرم با تمام سادگی‌اش
رستم كشور خيالم بود
مادرم در جواب معنى عشق
بهترين پاسخ سؤالم بود
بر لبان پدر شکوفه‌ی مهر
بوده تا بوده خوش به حالم بود
 
«رستم آباد» من دل خاكش 1
ردّ گنجينه‏هاى او دارد
چهره‌ي کوچه‌ كوچه كوچه‌ي ده
چینی از چینه‌های او دارد
شاخه‏هاى درخت پسته هنوز
ارثى از پينه‏هاى او دارد
 
پینه‌هایی که نان به من دادند
باعث عشق و افتخارم شد
بهتر از این دگر چه می‌خواهم
كه دعاهایشان نثارم شد
مادرم ماه شب، پدر خورشيد
مهرشان گردش مدارم شد
 
  
در هياهوى ظهر تابستان
بچّگانه شلوغ مى‏كرديم
سر سفره عجيب مى‏چسبيد
ماست‌هايى كه دوغ مى‏كرديم
زير اين سايه‌سارخاطره‌ساز
زندگی پر فروغ می‌کردیم
 
بر لب جوى آب كوچه‏ى ما
ظهر پروانه‏ها كه مى‏خفتند
سايه‏ى زندگى خنك می‌ريخت
از درختى كه (پَتْك) مى‏گفتند2
گاه سنگی در آب می‌افتاد
مثل گنجشک برمی‌آشفتند
 
بعضى از روزها و شب‏ها را
پیش مادر بزرگ مى‌‏ماندم
بر لبش چشمه چشمه سوره‌‌ی عشق
همدمش آیه آیه مى‏خواندم
گاه همراه ابر چشم ترش
بذری از آرزو می‌افشاندم

داشت قرآنى از زمان قديم
مى‏گرفت استخاره‏ها‌ی زياد
بود در اعتقاد مردم ده
دست او سال‌ها قرین مراد
شعر حافظ هميشه ورد لبش
بهترين نغمه‏اى كه مانده به ياد
 
یاد مى‌كرد با خلوص دلش
آنچه را عشق اين‌چنين زاده
شكر مى‏كرد و فاتحه مى‌خواند
بر گل روح يك (معين زاده)5
زندگی رفته رفته رفت و گذشت
کودکی‌های این زمین‌زاده
 
كودكان دو كوچه دشمن هم
هر يكي‌شان تفنگ چوبي داشت
با خشابي پر از فشنگ كلوخ
جنگمان حسّ و حال خوبي داشت
سپرخشممان مقوّايي
آخرش صلح و پايكوبي داشت

نوجوانى و جوش جبهه و جنگ
دم‌به‌‌دم همدم تفنگم كرد
عطری از خون سرخ جبهه وزید
بر مشام من و پلنگم کرد
با نواى رحيل قافله‌ها
عاشق بچّه‏هاى جنگم كرد 
 
تانك‏ها، توپ‏ها، مسلسل‏ها
سنگر و «خاك سرخ» و پاكي‌شان
مين و خمپاره‏ها به من گفتند
شرحى از راز سينه چاكي‌شان
تا ملاقات عشق می‌رفتند
با همان چهره‌های خاکی‌شان
 
مدّتى در جزيره‏ى مجنون
چشم «ليلى» هميشه «با من» بود
عشق  شيرينى خودش را داشت
روح فرهاد و تيشه با من بود
سبزه با(شي‌؛ مي‌آيي) آنجا جنگ؟
شوقی از رشد ریشه با من بود
 
عرفات صفای دز شاهد 7
(زینلی حاجی مجیدی) بود  8
در همه حمله‌های ثارالله
(حاج‌علی) عارف شهیدی بود 9
سنگرش خانقاه آينه‌ها
او ابا الخير بوسعيدي بود
 
 
عارفی که چنین وصیّت کرد
قاتل من، شبي شهیدم کن
زندگی کهنه کرده نام مرا
با شهادت بيا جدیدم کن
مرگ هم ناز می‌کند از ما
با دو شلّیک رو سفیدم کن
 
من تو را دوست دارم اي دشمن
مادرم داده اين شجاعت را
حضرت حق اگر اجازه دهد
در قیامت به من شفاعت را
من شفیع توام بگير اوّل
جان این مرد بی‌بضاعت را
 
من برای نجاتت آمده‌ام
سینه‌ام را ببین كه آماده ‌ست
ماشه‌ات را شبانگهان بچکان
به شهادت رساندنم ساده ست
صبح فردا تمام گردان دید
عارفش توي معبر افتاده ست
 
 
 
جمع سیمرغ‌ها پریده و من
مرغکی مانده و پریشانم
حاج‌علی‌جان، شفیع من هم باش
من هم از بچّه‌های گردانم
روز پروازمان مناسب بود
وای از نقص عضو ایمانم
 
از (امینی) بگو چه می‌دانید؟ 10
رود روحش نثار دریا شد
بی عصا با عبور از اروند
باعث خیرگی موسی شد
موج‌ها را قسم به زهرا داد
خيبر رودخانه‌ها وا شد
 
آنچه والفجر هشت را مشهور
كرده تنها تب مبارزه نيست
عشق شد شب‌شكن ميانه‌ي موج
اين بجز ماجراي معجزه نيست
چون شهابي سري سرود آن شب
جان سپردن براي جايزه نيست
 
 
 
 
در فضايى چنين اهورايى
طبع من جرعه جرعه شاعر شد
با نسيمى كه آمد از مشرق
عطر احساس من مسافر شد
قصد کردم که محتشم بشوم
حکم شاعر شدن که صادر شد
 
در زمانى كه كاروان غزل
هر شب از جاده‏هاى كج مى‌رفت
از مسير غدير خم عمرى
باده‏ى شعر من به حج مى‌رفت
طبع من از علی گرفت شفا
سال‌ها با تني فلج می‌رفت
 
كربلايى غزل كه مى‌آمد
سينه مى‌زد شبانه ديوانم
عشق را قطره قطره مى‏انداخت
(حضرت آسمان) به ليوانم  11
برخي از خاطرات من این بود
آخر قصّه را نمی‌دانم
 
 

 
شاعر پادشاه گل‌هایم
پادشاهی که در خراسان است
او مسیر مدینه تا مشهد
هشتمین شاهراه ایمان است
خاکریز دلم که چیزی نیست
فاتح کوه‌های ایران است
 
اى مسافر ببين كه فصل جديد
فصل (آژانس‌هاى شيشه‏اى) است
سنگ در انعكاس و آينه‏ها
زخم‏هاشان عميق و ريشه‏اى است
خانه‌ای که بنای آن سست‌ است
پایه‌اش سنگ‌های تیشه‌اي است
 
سنگ‌هایی به نام چشم سیاه
گاه‌گاهی به راه می‌افتند
در خیابان به عشق می‌خندند
قلب‌ها در گناه می‌افتند
آی فرماندهان مقصّر کیست؟
اینكه نسلی به چاه می‌افتند
 
 
 
 
از سحرگاه غفلت گندم
در غزل خواب جيغ مى‌بينم
هر كجا كوچه‏ى پرستويي ست
عشق را (زير تيغ) مى‌بينم
آنچه در کوچه‌ها نباید دید
ای دریغا دریغ می‌بینم
 
چشم‏ها را دوباره بايد بست
فصل رفتن به كنج و پستويى ست
گيسوان را بكن بريز اى باد
(بيد مجنون) غمش (پرستويى)ست 12
عشق،افلاطوني ست زنده به گور
ادّعاها، فقط ارسطویی ست
 
آرزوهاى كوچكى دارد
دل به اندازه‏ى كمد شده‌ است
با تأسّف بگو به يوسف كه
پيرهن، پاره پاره مد شده است
تاج غیرت ز سر زمین افتاد
هر كسي کبک برف خود شده است
 
 
 
 
عصرها با چنين خيابان‌ها
عشق از نام خود هراسان است
خطّ‏چشمان و لب كه چيزى نيست
(مارمولك) شدن هم آسان است
واي از آن دل كه بي ولای علی
باغ ويلايي لواسان است
 
چاه‏هاى عميق غفلت شهر
آمدند و قنات را كشتند
آب شيرين كودكى‏ها را
سايه‏سار حيات را كشتند
جنگلی سر بریده در راه است
خاطراتت فرات را کشتند
 
بس که کلپوره خوردمان دادند 13
شاخه‌های نبات را کشتند
آب در لوله جَست و جوها مرد
مایه‌های نشاط را کشتند
خاك بر چاه‌های رفسنجان
آب‌روی فلات را کشتند
 
 
 
 
حضرت یوسف قبیله ببخش
پول این چند چاه از ما بود
می‌فروشند اگر جمال تو را
ریشه‌ی اشتباه از ما بود
قصد مقصد چه فایده وقتی
چاله‌ی بین راه از ما بود
 
مثل جو‌یی که آب در آن نیست
سوگوار بهشت کودکی‌ام
نای خشکیده خوب می‌داند 14
عاشق شعر، یاس‌ و رودکی‌ام
گم شدم در خودم كجا بروم
پس بگو اين كه من كه بوده كي‌ام؟
 
قسمت خوب آسمانى من
رفت و دارد دلم بهانه‏ى اشك
سال‏ها بعد از آن نشسته دلم
روى سكّوى (قهوه‌خانه‏ى اشك) 15
چشمه‌ي ذوق اگر كه خشک شود
خون دل مي‌خورد جوانه‌ی اشک
 
  
قهوه‏ى تلخ زندگانى من
بر لبانت اگر نموده اثر
خاطرات مرا سروده شبى
پسرى غصّه‌گو (به‏ نام‏ پدر)
با همين شعرهاي گريه به دوش
سال‌ها مي‌برم تو را به سفر
 
اى مسافر دو استكان غزل
داغ دارم كه نوش جان شما
مطمئّنم كه با چشيدنشان
شعله می‌جوشد از زبان شما
شعرهای کویری‌ام شده‌اند
تشنه‌ی لحن مهربان شما
 
n
آنچه گفتم اذان شعر من است
می‌شود بعد از این ازآن شما
1381
 
 
 
 

توضيحات:
1-. رستم‌آباد: زادگاهم 2- «پَتَك: درختى تنومند و مرتفع كه بر تنه و شاخه‏هاى آن اليافى محكم وجود دارد.» (فرهنگ معين) ولي در لهجه‌ي رفسنجاني به آن( پَتْك) مى‏گويند. در قديم رسم بود كه اوّلين روز جاري شدن آب بر دهانه‌ي هر قنات، نهالي از پتك مي‌كاشتند. به دليل عمر صدها ساله اين درخت‌ها،  شناسنامه‌ي قنات‌هاي رفسنجان‌اند. افسوس كه با مرگ قنات‌ها  اين درختان هم خاطره خواهند شد  
3-  كمال آباد: محلّه‌اي از رفسنجان كه كوي شهيدان اسدي در آن واقع است.
4- مرحوم رمضان اسدي و مرحوم رقيّه حيدري زاده شير مرد و شير زني از فاميل كه دو شهيد به نام‌هاي (حسن) و (جابر) تقديم خدا و وطن كردند .
5-  بدر : نام عملياتي مهم در جزيره‌ي مجنون كه  پيكرشهيد حسن اسدي سيزده سال آنجا مفقود بود.
6-  محمّد معین زاده : از معدود نمايندگان لايق مجلس در زمان پهلوي و واقف پرورشگاه معين زاده  ‏با قدمت شصت ساله كه هنوز داير است.بسياري از يتيمان پرورشگاه او به تحصيلات عالي رسيده وزندگي خوبي را مي‌گذرانند. قبر آن مرحوم در حياط پرورشگاه است (روحش شاد)
7-  سدّ دز : در زمان جنگ منطقه‌‌ی کوهستانی پشت‌ دریاچه‌ی این سد محلّ آموزش گردان‌های لشکر ثارالله  بود.
8- شهیدحاج مجید زینلی: فرماند‌ه گردان (418) 
9- شهید حاج علی محمدی پور فرماند‌ه گردان(412) عارفي كه قبل وبعد از شهادت كراماتي از خود نشان داده و امروز قبرش مانند امامزاده‌اي زيارتگاه اهل دل  شده است.
10-  شهیدحاج احمد امینی فرماند‌ه گردان 410 غوّاص در شب عمليّات والفجر دست در آب خروشان اروند زد و گفت: «اي آب تو را به جان زهرا امشب آرام بگير و با ما مدارا كن.»  و آن شب اميني و يارانش با عبور از اروند و فتح شهر (فاو) غير ممكني را ممكن كردند.
اين سه تن از سرداران شهید لشکر 41 ثارالله هستند.
11-(حضرت آسمان چنين فرمود): جلد چهارم اين ديوانچه منظومه‌اي از تاريخ اسلام با مقدّمه‌اي وزين به قلم استاد مير جلال الدين كزازي
12- نای : لوله‌های سفالی  قنات‌ها و معابرآب.
13- کلپوره : گیاه دارویی تلخ با نام علمی مریم‌گلی
14- پرويز پرستويى: چهره‏ى ماندگار هنر، بازيگرنقش اوّل مجموعه‏هاى تلويزيونى (خاك سرخ)، (زير‌تيغ) و فيلم‏هاى سينمايى (ليلى با من‏است)، (آژانس شيشه‏اى)، (بيد مجنون)، (مارمولك)، (به نام پدر) و...
15- قهوه‌خانه‏ى اشك : نام شعر شماره 4 در جلد  (سپيدار سبز تبر خورده‌ام) 
  
کلمات کلیدی این مطلب :  خانه ی ، خاطرات ، کودکى ام ، بوى سیمان ، خشتى ، رستم ، تفنگ ، قنات ،

موضوعات :  اجتماعی ، ادب و مقاومت ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/12/29 در ساعت : 5:54:46   |  تعداد مشاهده این شعر :  1194


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد حسین انصاری نژاد
1391/12/29 در ساعت : 19:52:14
سلام شاعر.
بسیارعمیق وزیباست.به چندین بارزمزمه کردن بادرنگ وتماشامی ارزد.دست مریزاد.
بازدید امروز : 23,306 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,554,537
logo-samandehi