اجاق ِ زندگی گرم است ، گاهی سرد ،
وَ گاهی چشمهایت پر ز اشک ، از درد !
گـَهی داری ، و گاهی در نداری غرق ،
وَ می فهمی خدایی هست ، تنها ، فرد !
تو دلمشغول در خویشی ، به بیرون آی ،
که بینی دَهر نامَرد است ، گاهی ، مَرد !
به هر فصل این تُرَنجستان رنگارنگ ،
گـَهی سرخ است ، گَه سبز است ، گاهی زرد !
وَ میدانم که می دانی بهاری هست ،
که شبنم بر دو چشم نَستَرَن آورد !
اگر چون لاله خندانی ، و گر چون ابر گریانی ،
نباید برکه شد ، جوشان چو دَریا گرد !
تو چون گویی که چون چوگان خورد ، در چرخ ،
تأمل کن ، اگر بازنده ای در نَرد !
توکل کن ، دوباره امتحان کن ، هان ،
مشو نومید ، اگر هیچ است دستاورد !
تاریخ ارسال :
1392/1/12 در ساعت : 18:2:31
| تعداد مشاهده این شعر :
1008
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.