ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



نرسیده به سیمهای خاردار، از همین حالا تا بهار بعد


من وحید طلعت بودم مثل همیشه
و از سرزمینهای تو عبور می‎کردم

چشمههای بُز

کوههای انگور

و دره‎های گلابی گس

من وحید طلعت با همین کاپشن آمریکایی

و تک تیر اندازی که حالا با عطر توتون می‎فهمیدمش

انگشت بر ماشه

چشم دوخته به پرواز لک لک ها به آنسوی مرز،

بارها دلش برایم سوخته بود.

من بارها فکر کرده بودم به او و رویاهای نداشته‎اش

و اینکه می‎توانست در جای بهتری نشسته باشد؛

در خلاف مسیر باد.

که بوی توتون نشناسدش

که هوس کشتنش به سرم نزند

که...

  

یاغی گری در خون ماست پیر مرد!*

 

وگرنه این کافه‎ها،

این میدانها

این مدیاها

کجای زندگی ما هستند؟

 

او حالا کجاست؟

 

***

{پیرمردی که اسمش را باید فراموش میکردم سی و چند سال در همین کوهها زندگی کرده بود}



کلمات کلیدی این مطلب :  من وحید طلعت بودم ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/19 در ساعت : 10:0:17   |  تعداد مشاهده این شعر :  1084


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

عباس خوش عمل کاشانی
1392/1/21 در ساعت : 9:1:22
اگر مقصود از «بز» در این سروده همین وروجک حیوان بازیگوش خودمان است چرا باید به جای «گله های بز» یا «رمه های بز» گفته شود «چشمه های بز»؟اگر وضع بدین منوال باشد بعید نیست فردا شاعری بیاید و تعبیر«گله های آب» را در اثری به جای «چشمه های آب» استعمال کند.به نظر کمین «چشمه های بز» تعبیر جالبی نیست که اگر باشد چرا شاعر به جای «کوههای انگور» نگوید «قوطی کنسروهای انگور» و به جای «دره های گلابی گس» نفرماید«بشکه های گلابی گس»؟! از قدیم فرموده اند آدم باید چیزی را بگوید که بگنجد.
وحید پیام نور
1392/1/21 در ساعت : 3:50:18
با درود ، مشخصن صاحب اثر ، با عالم ادبیات و شعر روز بیگانه نیست و اینرا می توان از برخورد منطقی و آغوش گشوده ی متن اش به زبان محور دانست . مشخص است مولف زبان های مختلفی را تجربه کرده و حالا سعی در کشف زبان خود دارد . زبانی بی پیراییه ، مستقیم گوی ، به دور از استعارات و تشبیهات مرسوم در تلاش است تا با ارائه تصاویر امروزی ، احساسات و اندیشه های درونی و در اثر حاضر نوستالوژی خود را به مخاطب منتقل نماید . باید پرسید چه میزان مولف در این امر موفق بوده ؟
به نظر حقیر با اینکه مولف محترم از منظر فرم و لحن موفقیت هایی را داشته ولیکن متاسفانه در اثر حاضر ، به لحاظ محتوایی احساس فقیری به بنده ی نوعی دست می دهد . صد البته قصد نقد محتوایی اثر را ندارم و صرفا از منظر لزوم تناسب فرم و محتوا در شکل گیری ساختار مورد فوق را عرض نمودم . بهرسبب ، برای مولف آرزوی موفقیت بیش از پیش را دارا می باشم و حتم دارم آثار خوبی از این قلم خواهیم خواند .
حمید خصلتی
1392/1/22 در ساعت : 1:38:22
با سلام بر شاعر محترم در ابتدا باید بگویم این شعر حال وهوای شعرهای حماسی خانم صداقتی نیا را دارد شعرهایی از نوع حیدر بابای شهریار که در مورد کوه های حیدر بابا گفته شده است . این مقایسه فقط از جهت زاویه ی دید وموضوع اثراست نه چیز دیگری.البته این شعر بیشتر طبیعت گراست تا حماسی. دراین شعر جناب طلعت من فکر میکنم اشاره ی مستقیم به مناطقی جغرافیایی از میهن عزیزمان دارد. مثل کوهستان های پر از انگور کوهی در دنا سی سخت ولرستان وهمچنین دره های گلابی.اما در مورد چشمه های بز من ارتباط محکمی بین چشمه های بز،کوه های انگور ودره های گلابی میبینم که همه موقعیت های جغرافیایی منطقه ای خاص را می رساند.هرچند برداشت های دوست عزیزم جناب ایزدی از چشمه ی بز نکات زیبایی بود که امیدوارم خودشان در ادامه بفرمایند.
بز یکی از قدیمی ترین نماد های شناخته شده بشری است واز انجا که اولین اجتماعات تمدنی در قسمت های جنوب غرب،بین النهرین ولرستان بوده اند این نماد ها در انجا رواج بیشتری داشته است.«از آثار بر جای مانده از سومریان تندیسی طلایی است از بز ودرخت که پایه ای برای نذورات مردم بوده است»(خلاصه تاریخ هنر/پرویز مرزبان).همچنین بز در اساطیر ایران باستان نماد آب وآبادانی بوده است وبه همین دلیل نقش این حیوان بر روی ظروف سفالینه ی شوش وسیلک وبرنز های لرستان دیده می شودشاید به همین خاطر باشد که مردم گاهی نام چشمه ها را چشمه ی بزگذاشته اند.اما چشمه های بز در کوهستان های لرستان واقع شده است که به اعتقاد مردم این چشمه ها که شکل ظاهری ان مانند پستان های بز است از قدیم مکانی مذهبی ونیایشگاه بوده که داستان جالبی دارد.از این که بگذریم شعر شاعر محترم شروعی خوب دارد ولی در اواسط اثر شعر از نظر محتوایی قدری دچار گسیختگی می شود.هرچند نوعی روایت در شعر به چشم می خورد ولی از انجا که می گوید:من وحید طلعت با همین کاپشن آمریکایی.. قدری شعر از مسیر خود خارج می شود وجنبه ای تقریبا شخصی به خود میگیرد و در:یاغی گری در خون ماست پیر مرد.. دوباره به همان قدرت وشاعرانگی سطرهای اولیه برمی گردد. هر چندمن سطرهای میانی شعر را نسبت به بقیه سطرها ضعیف تر میدانم ولی در کل با شعر موفقی روبرو هستیم.نگاه آرکائیک وباستان گرایانه ی شاعر به طبیعت وسپس مقایسه ی ان در پایان شعر با کافه ها..رستوران ها ومدیاها نوستالژی زیبایی ساخته است که برای مخاطبی که حتی در ان فضا زندگی نکرده است نوعی همذات پنداری به همراه دارد.برای شاعر پیروزی آرزو دارم.
محمد حسین انصاری نژاد
1392/1/21 در ساعت : 1:39:57
سلام بردوست
دست مریزاد.
سیده فاطمه صداقتی نیا
1392/1/21 در ساعت : 0:30:37
فوق العاده ست وحید طلعت...
سحر لطیفیان
1392/1/21 در ساعت : 23:40:38
شعر از سطر های تکان دهنده ای برخوردار بود
و از لایه های مختلفی تشکیل شده بود
همین امر به عمق کار شما افزوده بود
با شروع کار با اسم خودتون زیاد موافق نبودم
اگر اسم را بر میداشتید هم
(من راوی )در کل کار دیده میشد به نظرم کار بیشتر به زبان روایی نزدیک بود
و شما روایت گر خوبی بودید

با پایان بندیش بسیار موافق بودم
به نظر بنده سطر درخشان این کار

این قسمت بود


من وحید طلعت با همین کاپشن آمریکایی
و تک تیر اندازی که حالا با عطر توتون می‎فهمیدمش
انگشت بر ماشه
چشم دوخته به پرواز لک لک ها به آنسوی مرز،

قلمتان مانا
شاعر بمانید
حمیده میرزاد
1392/1/19 در ساعت : 17:23:40
بسيار زيبا وشاعرانه...
محمدجواد آسمان
1392/1/22 در ساعت : 14:14:52
خیلی دلچسب بود وحید
دستت مریزاد
بازدید امروز : 6,114 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,562,074
logo-samandehi