ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



رسم نیست...
غزل پیوسته ای تقدیم به حضرت مادر...
"رسم نیست"
زود هجرت کردن مرغ مهاجر رسم نیست
کارِ خانه کردنت در روز آخِر رسم نیست
بعداز آن قصه میان مادر و فرزند ها
رد شدن از بین چندین مرد عابر رسم نیست
می زنند و بعد می آیند عیادت می کنند
شرم کردن بین این یک مشت کافِر رسم نیست
آب در این شهر جایش را به آتش داده است
کاسه آبی ریختن پشت مسافر رسم نیست
چوب گهواره چرا تابوت مادر می شود؟
روضه ی مکشوف را ننویس شاعر ! رسم نیست
***
مادر دریا درون خانه پهلو می گرفت
بازهم این روزها در دست جارو می گرفت
در عرب ها رسم بر این است زن نان می پزد
آه! دستی را به نان دستی به بازو می گرفت
آب می شد شوهرش وقتی که پیش پای او
"یاعلی" می گفت و دستش را به زانو می گرفت
چشم در چشم اند و باز از هم خجالت می کشند
همسر از همسر درون خانه هم رو می گرفت
درد شب ها بیشتر از روزها حس می شود
فرصت خوابیدنش را درد از او می گرفت
***
حرف از رفتن زدن اینقدرها هم ساده نیست
همسرش بی او حریف مشکلات جاده نیست
مات و مبهوت است و با افسوس می گوید به خود
عشقِ او اینکه درون کوچه ها افتاده نیست
جسم دارد روح خود را روی دوشش می برد
دست می لرزد...برای غسل او آماده نیست
خاک ! آیا می شناسی کیست در آغوش تو؟
آب ! این جسمی که میشویی پیمبر زاده نیست؟
دیگر آن دختر که پیغمبر  امانت داده بود
هیچ مثل اینکه این لحظه به او پس داده نیست
***
خواهری خیره به چشمان برادر مانده است
همسری زیر فشار داغ همسر مانده است
سخت بود اما وصیت مو به مو انجام شد
سنگ ها را چیده و یک سنگ دیگر مانده است
با دودست خویش نیمِ دیگرش را خاک کرد
روح حیدر زیرخاک و جسم حیدر مانده است
برخلاف گفته ها گریه برای مرد هاست
چشم مولا بعدچندین سال هم تر مانده است
...
چندسال بعد دستی پشت پیراهن نوشت:
یک قدم تا انتقام خون مادر مانده است
کلمات کلیدی این مطلب :  رسم ، نیست... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/1/24 در ساعت : 14:31:1   |  تعداد مشاهده این شعر :  983


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد نجفی نوکاشتی
1392/1/24 در ساعت : 14:59:11
درود
برقرار باشید
بازدید امروز : 17,934 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,573,894
logo-samandehi