ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سفر سوختن

یک نفس نام تو را در خود دمیدم، سوختم
تا به یادت آه کوتاهی کشیدم، سوختم
***
از چه چاه و چشمه ای سیراب و سبزش کرده اند؟
گرچه من بر این چمن چندی چمیدم، سوختم

خواب هم حتی برایم گوشه ی امنی نبود
خسته و خونین به هر کنجی خزیدم، سوختم

دم به دم،  مانند  دل، اما دلی بسمل شده
همزمان چندان که در خون می تپیدم، سوختم

خواستم پروانه ات باشم، چراغ داغ تو
گرم و گیرا بود از بس، تا پریدم، سوختم

خاکِ  آتش خورده ای  گشتم که در دنبال آب
بیشتر، در باد هر سمتی دویدم ، سوختم

با همه دیواربودن، باز هم از هر دری
هرچه گفتم، سوختم، هرچه شنیدم، سوختم

عید من امسال چیزی از عزا کمتر نداشت
پهلوی یک یاس ِ پژمرده  تکیدم، سوختم

از شفای تو عجب آش دهن سوزی است عشق!
بند انگشتی از این نذری چشیدم، سوختم

گریه کردم شب در این  پیراهن خاکستری
صبح شد؛ یک آن گریبان را دریدم، سوختم

سیرتم در اوج شادی نیز تغییری نکرد
آتشین اشکم؛ به هر صورت چکیدم، سوختم

رایگان این روسپیدی ها نصیب من نشد
شمع بودم؛ آبرویی تا خریدم، سوختم

خاک، داغی بر جگر دارد مگر؟؛ گاهی اگر
- سورسات عیش را در باغ چیدم، سوختم

بیرقی بالابلند از عمر کوتاه تو بود
هرکجا برگ گلی بر باد دیدم، سوختم

در امید  بوسه ای بر آن ضریح  بی نشان
بس که انگشت تحسر را گزیدم، سوختم

در هوایت این من آن نخل جوانسال جنوب
زیر بار خشکبرگی ها خمیدم، سوختم

این سفر جز سوختن سوغاتی دیگر نداشت
هر قدم رفتم، به هر منزل رسیدم، سوختم

چندخطی گفتم از داغ تو بنویسم؛ چه شد؟
تا قلم بر صفحه ی کاغذ کشیدم، سوختم    

کلمات کلیدی این مطلب :  سفر - سوختم - آه - آتش - بسمل ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/28 در ساعت : 14:56:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  1797


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید علی اصغر موسوی
1392/1/28 در ساعت : 16:46:19
با همه دیواربودن، باز هم از هر دری
هرچه گفتم، سوختم، هرچه شنیدم، سوختم
بیرقی بالابلند از عمر کوتاه تو بود
هرکجا برگ گلی بر باد دیدم، سوختم
**
سلام و درود
استاد ذکاوت
زیبا بود
جزاک الله خیرا
علی رضا آیت اللهی
1392/1/29 در ساعت : 22:15:55
سلام به شاعر ارجمند و گرامی
( دوست دارم بنویسم به ستاره سهیل ، که خیلی دیر به دیر پیدایش می شود و دل ما برایش تنگ )

احساسات و نفوذ کلامتان در این شعر بنده را به یاد خطبای مشهور انداخت ؛ و به خصوص تاثیر گذاری اولٌیه اش چون در این بیت :

« یک نفس نام تو را در خود دمیدم، سوختم
تا به یادت آه کوتاهی کشیدم، سوختم »

که البته یک حُسن مطلع است .

و در ضمن با مهارت و اگر بشود گفت مطایبه ی شاعر لبخندی به لب خواننده ی قبلا" متاثر می نشانید :

« از شفای تو عجب آش دهن سوزی است عشق!
بند انگشتی از این نذری چشیدم، سوختم »

و بنده هم در این بیت خود را نه تنها همدرد بلکه شریک جناب عالی می بینم که :

« رایگان این روسپیدی ها نصیب من نشد
شمع بودم؛ آبرویی تا خریدم، سوختم »

موفق و موید بوده باشید انشاء الله
ایمان کریمی
1392/1/28 در ساعت : 16:20:0
در امید بوسه ای بر آن ضریح بی نشان
بس که انگشت تحسر را گزیدم، سوختم

سلام استاد
مانا باشید انشاالله

یاعلی مددی
رضا کرمی
1392/1/28 در ساعت : 19:10:50
درود بر شما استاد زکاوت عزیز...با این ردیف مضمون آور خالق لحظات زیبایی شده اید... دست مریزاد
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1392/1/30 در ساعت : 22:59:15
سلام و عرض ارادت خدمت جناب ذکاوت بزرگوار
عا می کنیم سوختن نصیب کسی نشود ، با وجود این سوختن شما سوختن دردمندانه و دلنوازی ست .
شاعرانگیتان برقرار

با عرض پوزش در این مصراع:
(همزمان چندان که در خون می تپیدم، سوختم ) زمان ِ " می تپیدم " با زمانی که در مصراع های دیگر استفاده شده متفاوت است ، از روانی و زیبایی سایر مصراع ها برخوردار نیست و به لطف حضرت استادی نیاز دارد. برقرار باشید

یوسف شیردژم «افق»
1392/1/28 در ساعت : 18:30:12
سلام بر جنا ذکاوت عزیز

زیبا سروده اید قربان !

جسارتاً در این مصراع :

چندخطی گفتم از داغ تو بنویسم؛ چه شد؟
تا قلم بر صفحه ی کاغذ کشیدم، سوختم

به جای

"چه شد ؟ "

می شود نوشت :

" نشد "

زنده باشید






سید حسن مبارز
1392/1/30 در ساعت : 16:18:56
با سلام
دست مریزاد.
بسیار زیبا و هنرمندانه بود.
دکتر آرزو صفایی
1392/1/28 در ساعت : 16:26:3
درود بر شما
نویسا بمانید
سید حکیم بینش
1392/1/29 در ساعت : 11:3:31
درود بر شما
محکم سرودید پایدار باشید
امیر سیاهپوش
1392/2/4 در ساعت : 11:44:2
روان، پر مغز و زیبا با ساختاری منسجم.
زنده باشی استاد ذکاوت
مرضیه عاطفی
1392/2/5 در ساعت : 0:41:48
سلام علیکم
بسیار استوار و زیباست
شاعریتان مستدام بادا
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 4 ماه و 23 روز و 8 ساعت و 22 دقیقه و 52 ثانیه است همراه شماییم 454148572.743 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 28,099 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,192,410
logo-samandehi