سلام و عرض ادب
بنده چون این مصرع را اینگونه میخوانم:
همه یک موج شویمُ همصدا غرق شویم
ایراد زیادی به لحاظ آهنگ به نظرم نمیرسد؛ هر چند رکن دوم و سوم، به ترتیب تبدیل به : "فعلات فاعلاتن" شده است؛ و این یعنی خروج از قاعده وزن کلاسیک، اما خیلی محسوس نیست و کلاً مصرع جالبی هم از کار در نیامده است.
وقتی بعضی ابیات را با هم میسنجم؛ مثلاً:
قطره ام ، میلِ هم آغوشیِ دریا دارم
گاه در بازیِ موجی گذرا غرق شوم
قطره ها میل همآغوشی دریا دارند
همه یک موج شویم وهمصداغرق شویم
یا این دو را:
مستِ مستم ،بگذارید که سمفونی عشق
بنوازد وَ من آرام و رها غرق شوم
بنوازید! که مستیم ز سمفونی عشق
به نوای طرب آزاد ورها غرق شویم
مطمئن میشوم که غزل به همان شکل اول زیباتر است. (فقط شکل دوم اندکی موسیقیاییتر شنیده میشود).
مطلع غزل را هم نمیتوانم بگویم بد است؛ هر چند در قد و اندازهی ابیات دیگر غزل نیست. به نظرم زیادی "منظوم" مینماید.
لطفِ باران عطش صاعقه را تسکین است
در شب صاعقه بی چون وچرا غرق شوم
مصرع اول طراوت خاصی دارد: بارانی که باعث تسکین صاعقه است! در این بیت تشبیه مضمری میتوان یافت که به نظرم همان باعث ارتباط دو مصرع است: شاعر خودش را مضمراً همان لطف عطشناک بارانی دانسته که با غرق شدن بیچون و چرا (شاید تسلیم محض؟) میتواند سبب تسکین "صاعقه" شود. جالب است که تسکین را به دو معنا میتوان فهمید: درمان نه، بلکه فقط تسکین! یا تسکین به معنی سکینه و آرامش. در سطحی دیگر، ربط دو مصرع دیریاب است: شاعر امیدوار است بتواند به سبب آرامشی که انتظار دارد از لطافت باران عطش (عطش دستکم به سه معنی: تشنگی، خشکی، میل شدید) نصیبش میشود، با خیال راحت در شب صاعقه غرق شود (به آرامش برسد).
شعرِ نغزی است سحرهای اهورایی عشق
بِرَهم از خود و درنهر دعا غرق شوم
روشن است که وقت خوب دعا سحرگاه است اما: سحر، شعر نغزی است [پس باید] از خود رها شد و در نهر دعا غرق، چه نکتهی خاصی دارد؟ آیا شاعر، شعر = عشق را مثلاً پلی یا مقدمهیی برای رسیدن به حالت دعا و استدعا = نیاز دانسته است؟ احتمالاً به مسجع بودن و آهنگین بودن بسیاری از دعاها هم اشاره شده باشد. جالب، اشاره به مظاهر خاص بعضی از ادیان مثلاً زردشتی هم هست (بهویژه ارتباط بین باران و اجابت دعا، دعا در آب، دعای باران و ...)
به لحاظ زبانی، اتفاق خاصی نیفتاده و به لحاظ بلاغی، از ترکیبهای قابل اشاره "لطف باران عطش" است؛ منظورم ترکیب جسارتاً دمُدهی "باران عطش" نیست؛ بلکه "لطف عطش" برایم جالب بود آنهم به سبب ایهامش نه پارادوکسیکال بودنش. بیت ماقبل آخر، از دید تصویرسازی سنتی بیت خوبی است اما چشمانداز امروزی و تازهیی ارایه نمیکند.
در کل غزلی سنتی، زیبا و عاشقانه است (و گاه اندکی شبهعارفانه) که به خواندنش میارزد. این دو بیت را هم بهترین بیتهای غزل میدانم:
لطفِ باران عطش صاعقه را تسکین است
در شب صاعقه بی چون وچرا غرق شوم
قطره ام ، میلِ هم آغوشیِ دریا دارم
گاه در بازیِ موجی گذرا غرق شوم
مستدام باشید
حمید خصلتی
1392/2/18 در ساعت : 17:51:55
با تشکر از دوست عزیزم جناب وثوقی درمورد آن مصراع حق باشماست اشکال وزنی ندارد ومن در خواندن شعر دقت کافی نکرده بودم چون تمرکزم بیشتر بر شعر اول بود تا دوم
|