درشب یلدایی من ردّ پای خواب نیست
هرچه می جویم نشان از چشمه ی مهتاب نیست
با قفس خو کرده از پرواز کی گوید سخن
آرزوی دل به توفان داده ها پایاب نیست
چشم سرخی؛ بی حیایی؛ آز؛ نیرنگ و ریا
در زمین سرد و بی آیین ما نایاب نیست!
سفره ی یغما به پهنای وطن گسترده است
هر چه می خواهی ببر ای تُرک! وقت خواب نیست!
آتش مِی گر نمی سوزد بساط شرک را
نیست آتش را گناهی، باده ی ما ناب نیست
ای عروس عشق! دامادی نمی بینم تو را
در زمین کورها زیباپرستی باب نیست
********
راه توفانی ست ای ساحل نشینان !همّتی
سهم ما دریا دلان ماندن در این گرداب نیست