لیلی از مجنون بشُستی دست ، شـد لیلای پول !
لیلی و مجنون ، نظامی ، هر سه تن شیدای پول ،
دوش دیدم شیخ مــــــــــا می گفت ، با بانگ بلند ،
عاشــــقی ، مــردانگی ، پاکیست ، بر مبنای پول ،
چـــــــــون خریدم بوسه ای دلچسب در بازار عیش ،
نیک دانستم چــــــــــه کالاییست ، این کالای پول !
روزگارم یکسره در اشک و حســـــــــرت شد تباه !
وه چه خــوش باشد که بینم خنده بر سیمای پول ،
وقت آن باشد کــــــه شویم دست از دریای عشق ،
غوطه ور گــــــــردم چــــــو ماهی در دل دریای پول ،
در جوانی پاک بودن جمله ســـــــر تا پا خطاست !
وقت تنگ آمد ، به پیری بایَدَم ، ســــــــــودای پول !
در طـــــــریق عشقبازی امن و آســــــــــایش مجو ،
جـــــــــــــــان ناقابل فـــــــــدای قامت رعنای پول !
حافظا خوش باش تا آن دم که خفتی زیر خـــــاک !
چون ندیدی اینچنین در عهـــــــد خود غوغای پول !
تاریخ ارسال :
1392/2/18 در ساعت : 14:59:49
| تعداد مشاهده این شعر :
981
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.