ای آنکه بود روح خدا مقتدای تو
رعشه فکن بر دل دونان صدای تو
فاتح شده به خیبر فتح المبینیان
در پنجمین مرحله ی کربلای تو
افسانه گفته اند (از حق که نگذریم)
یک قسمتی بوَد از ماجرای تو
ای آنکه حرمله با تانک می گریخت
تا می شنید نام “علی” و “رضا”ی تو
ای آنکه توپخانه ی دشمن بریده از
فریاد یا علی مدد و یا خدای تو
و خمسه خمسه ی عالم شکسته شد
به اسم رمز خامس آل عبای تو
ایستادی آنچنان که تانکی گذر نکرد
با آنکه گشته بود جدا هر دو پای تو
پا را گذاشتی که دشمن جدا کند
از عهد و مییهنت نتواند وفای تو
ای آنکه حاصل ایثار آن دو پای
مرزیست پرگهر که بوَد خونبهای تو …
…
روزت رسیده و یک سال هم گذشت
از آخرین زمزمه های دعای تو
سالی که کار رفتن تو تا خدا کشید
سالی که بار غصه ما را عزای تو
سالی که درگذشتی و باور نمی کنند
همسایه های ساده دل روستای تو
یک سال رفته و یک قرن مانده است
مبهوت خاطرات خوش و “دلگشای” تو.
گرامی داشتی برای جانباز سرافراز “علی رضا دلگشا”
و همه آنانیکه دلیرانه جنگیدند و فقیرانه زیستند و کریمانه بخشیدند و شریفانه …