به به چه شاعرانی دارد دیار کرمان
چه شور و چه شعوری دارد نگین ایران
کرمان دل وطن شد پر شور و بس تپنده
ایران ندیده هرگز اینگونه قلب پر جان
مردان پر تلاشی دارد کویر زیبا
پیر و جوان کرمان همواره پای میدان
خونگرم و مهربان با میهمان خویش باشند
شد توتیای چشمم خاک عزیز کرمان
یاران ستاره باران گردیده ملک کرمان
ماهی به این بزرگی افتاده کنج زندان
ای آنکه نامدی در، کرمان ما ببینی
لطف و صفا و خوبی در خانمان ایشان
آیی اگر به کرمان از غصه گردی آزاد
از این همه محبت ، آری شوی تو حیران
همسایه های کرمان یزد است و بندر عباس
شیراز و زاهدان و سوی دگر خراسان
باران اگر ندارد لطف و صفا که دارد
کرمان به این قشنگی شکر خدای سبحان
علم و هنر به کرمان چون گوهری است والا
وان ارگ گنجلی خان ،باغ و مزار ماهان
قاووت و زیره دارد ،دیگر حنا و خرما
خندان شوی چو بینی آن پسته های خندان
ظرف مسی و پته ،خشت و گل و کلوخش
قالی نقش دار و پر شوری بلنبان
مرد و زن کریمش، با غصه ها غریبند
امید ،شادمانی ، ماند به این بیابان