خميازه از كسالت خود برگشت ، يك لحظه گرگرفت وهياهوشد
جنگل دوباره توي حرم لغزيد... دختر دويد سمت تو آهوشد...
باران وزيدو پنجره ات آرام ، رو به شكوه خلسه ي او واشد...
دختر گرفت دامن چشمت را...دختر درخت وحشي گردو شد
***
در آن طرف تمام خودش را مرد ...پشت تمام پنجره تاول زد
آن شب.. صدايش از نفس افتاد ودست تمام قصه ي او رو شد
چوپان نبود ...ني لبكش اما ...از سوز سازهاي خداپر بود
طوفان نبود...از تب عريانش ...بال هزاربسته...پرستو
شد
***
چادر نماز گل گلي اش را زن ، لاي لبش فشردولبالب شد
تقويمي از گذشته ي تلخش را ، روي زمين كشيد ودو زانو شد
يك كوچه ازدحام خودش را در ، متن مرور دهكده جارو زد
يك لحظه بعد ، روي خودش پاشيد...از پلك هاي خيس تو جارو شد
***
مكث گياه نيست...زمستان نيست ... آقا چرا پس اين همه يخ بندان؟
آقا چرا نصيب فقط آدم ...شيطان ...غرور... وسوسه ...گيسو شد؟
حواچرا به سيب تبسم كرد ...آدم چرا حمايت گندم، بود؟
شيطان چرا شرارت بغضش...را هي متصل به چشم... به ابرو شد؟
سوء تفاهم است ، نه ويراني ست ، خاري كه يك هجا به شما مانده ست
خاري كه در گلوي تمام شهر...باهرم زخم هاي تو همسو شد
***
خورشيد غير ممكن تو ناگاه ، در حلقه حلقه هاي تنش گل كرد
ديگر نگاه پنجره ي فولاد...آهن نبود ...چشمه ي دارو شد
ديگر درخت ها فوران كردند ...در جزرومد روشن جرأت ها
حتي زمين خشك تعارف كرد ،خود را و باغ كوچك آلو شد
***
آن شب دلي ميان حرم لرزيد...آن شب فقط دلي و تو ديگر بار...
مرداب رودخانه شد... ومرداب... تبديل به دو رود پر از قو شد
شيرين ترين قيامت بي هنگام ...صحن تو را دوباره عسل مي كرد
زنبورهاي معجزه رقصيدند...فولاد زرد پنجره ...كندو شد
***
انگشت هاي مرتعشي آرام ، مي رفت تا حكايت خود باشد
ديگر تلاطم از نفسش افتاد، در پيچ وتاب شوق فراسو شد
***
دختر درخت مي شد ودريادور...دختر بلوغ ميوه ي خود را چيد
دختر كه چشم هاي خودش راديد...توي حرم دوباره هياهو شد
***
زن روي چشم هاي خودش پاشيد...عطر كسي ميان حرم پيچيد
دريا دوباره ضامن بغضي شد ، جنگل دوباره ضامن آهو شد
تاریخ ارسال :
1392/5/9 در ساعت : 3:50:30
| تعداد مشاهده این شعر :
895
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.