ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



زخم تنهایی معنا در شهادت هبوط!
سکوت، در میان سخن زمان دوید
بزمجه ها سر برآوردند
آنگاه، معنا، در دستان لاغر واژگان
جوانمرگ شد.
لوکوموتیوران پیر
سه بار سوت قطار را کشید
و قطار در حاشیه ی وحشت شب ایستاد
اما هنوز پشت ایستگاه زندگی
ردی از خون سهراب باقی است
و من در منزلگاه نخستین
چشم براه هابیل نشسته ام.
 
ذوق نظربازی سیاووش
چه رقابتی با آتش داشت
... و هرم شعله ها سپر انداخت.
 
راچینه ی درد
تا مغز استخوان زخم
چون مار به خود می پیچد و می رود
و در پیشخوان نگاه تنگ تکاب
راز تنهایی آریوبرزن
در شیار زخم های پارسه
ترک برمی دارد.
 
هنوز دیر نشده است
 به رودابه بگویید
هنگام درنگ
گیسوان اش را
به ساعت همین زمان رنجور و مغموم
پیوند بزند
و یوسف را در تنهایی چاه رستم
مادر باشد.
 
مادرم با عکسی از افق اول در دست
ــ در پسین عاشورا ــ
پشت خیمه ای نیم سوخته
رنج نیزه های شکسته را
از سینه ی هاجر و زلیخا و آسیه
مویه می کند.
هنوز در انتظار هابیل نشسته ام
کتاب می خوانم
در فصل هفتم
زخم تنهایی معنا در شهادت هبوط
تصویر جگر سوزی
از دختران هویزه است.
 
هابیل
زخمی و خونین از راه می رسد
دست در گردن هم
به سوی علقمه می رویم
تا راز فوقِ سری هستی را
از زبان جبراییل بشنویم!
 
                            سحرگاه بیست و هفتم تیر نود و دو
                                         نهم ماه مبارک رمضان
کلمات کلیدی این مطلب :  هابیل ، رستم ، سیاووش ، آریوبرزن ، پارسه ، زلیخا ، یوسف ، عاشورا ، مادر ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/5/22 در ساعت : 4:19:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  1963


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد وثوقی
1392/5/24 در ساعت : 15:52:50
سلام و عرض ادب
این شعر زیبا را چندین بار خواندم و می‌ارزد ‏که باز هم بخوانم. از دریافتی ناقص، این ‏مختصری است:‏
مقدمه
شعر را سیر و صیرورتی می‌دانم شهودی، ‏از راز به راز: ‏
آغاز حرکت ـ و در واقع درنگی کوتاه ‏میان حرکت اصلی ـ هبوطی است از ‏لاهوت به ناسوت و صعودی از ناسوت ‏به جبروت و بالاتر، از او به او، از ‏منزل‌گاه نخستین تا هابیل، تا علقمه، ‏تا هویزه، و باز تا هابیلِ خونینِ ‏عاشورا. ‏
یک توضیح:‏
‏"سخن زمان" به دو قرائت قابل فهم ‏است: زمان، سخن می‌گوید (به ‏اصطلاح استعاره‌ی مکنیه‌ی تخییلیه) ‏و دیگر به مفهوم سخن زمانه و حرف ‏روز. "سکوت" هم از دیدگاه بیانی ‏همین وضع را دارد. می‌شود به همین ‏ترتیب جلو رفت و عناصر شعر را ‏تجزیه و تحلیل کرد؛ اما از آن‌جا که ‏بنده این اثر را تمثیلی می‌دانم اجزاء ‏آن را هم سمبلیک می‌فهمم نه ‏استعاری. بنابراین، در ادامه به همین ‏روش تمثیلی پیش می‌روم.‏

متن:‏
برخی از عناصر مهم نمادین بند اول: ‏سکوت، زمان، عرض‌اندام بزمجه‌ها (سرکشی و طغیان نیروهای شر)، ‏لوکوموتیوران و قطار، شب وحشتناک، ‏ایستگاه زندگی (سکوت هم)، رد ‏خون سهراب، منزل‌گاه نخستین و ‏هابیل. ‏
تصاویر، سریع و موجز به نمایش در ‏آمده‌اند به نحوی که به‌راحتی ‏می‌توان پذیرفت ادامه‌ی اثر، شرح و ‏بسط همین تصاویر مبنایی است. ‏تصاویری که بعداً در زوایای کار منتشر ‏می‌شوند و ریشه می‌دوانند و به ‏کمال می‌رسند و به کمال ‏می‌رسانند. خود این تصویرپردازی ‏بسیار دقیق اعمال شده است. مثلاً: ‏‏"زمان" (همانند مکان) روی دیگر ‏آفرینش است؛ بر این اساس است ‏که می‌توان درک کرد چرا از سکوت ‏زمان، بزمجه‌ها سر بر می‌آورند؛ ‏بزمجه نماد "شر" است و شر، معدوم ‏است؛ در برابر، "معنا" ست که این‌جا ‏نماد هر چیز خوب است؛ در این‌صورت ‏است که سکوت زمان به روایتی که ‏عرض شد باعث پدید آمدن بزمجه‌ها ‏می‌شود. (سر بر آوردن بزمجه در ‏معنیِ حالتی خاص که سوسمارها ‏بسیار انجام می‌دهند؛ هم تصویر ‏زیبایی است).‏
جوانمرگی معنا: اشاره به ‏درک‌ناپذیری معنا نیز می‌تواند باشد؛ ‏زیرا در پایان معلوم می‌شود که ‏همچنان راز فوق سری هستی باقی ‏خواهد ماند. ‏
بخشِ "لوکوموتیوران پیر"... : بیان ‏محسوس‌تری است؛ البته با یک تصویر ‏بیشتر: "رد خون سهراب"، از همان ‏حرکت (در اصل توقف) اولینِ بخش پیشین. ‏این‌جاست که نخستین "شهادت" (و ‏شهود) اتفاق می‌افتد. با عنایت به دو ‏سطر پایانی بند، خواننده ترغیب ‏می‌شود "سکوتِ" آغازین را به نوعی ‏درنگ و انتظار هم تأویل کند.‏

ذوق، نظربازی، سیاوش و آتشِ ‏سردشده هم از عناصر نمادین بند ‏دوم هستند. اما مرکز ثقل بند، همان "نظربازی" است. من این اصطلاح را ‏در حافظ به مفهوم نوعی رندی ‏ملامتیه‌نما می‌فهمم. هر چه هست ‏این‌جا علتی است که سیاوشِ ‏پاک‌باخته‌ی پاک‌بُرده را در رقابت با ‏آتش (شیطان؟) باز هم برنده می‌کند. ‏‏(البته در باره‌ی تلقی خاص شاعر ‏محترم از "نظربازی" باید منتظر اعلام ‏نظر ایشان ماند).‏

راچینه شاید پرداخت دیگری از "ریلِ" ‏همان قطار آغازین باشد (اگر به ‏معنی پله و راه‌پله باشد. این لغت را ‏اولین بار است می‌بینم). ترَک ‏برداشتن راز می‌تواند نشانی باشد از ‏اندکی آشکار شدن آن. عبارت مغز ‏استخوان، ذهن را به این سمت ‏سوق می‌دهد که شاید پلکان، رو به ‏پایین می‌رود مؤید این حدس، شیار ‏زخم‌های پارسه است. (در این برداشت ‏به نقش اساطیری مار توجه ‏داشته‌ام). آیا این راز ترک ‏برداشته، نماد همان خیانتی است ‏که منجر به یافتن راه عبور از ‏کوهستان و غلبه‌ی اسکندر شد؟ ‏همان نقشی که مار در راندن آدم از ‏بهشت بازی کرد؟ در این‌صورت چه ‏ارتباط ظریفی است میان چینه و ‏مارپیچ و شیار زخم‌های پارسه. گرچه ‏‏"تکاب" ـ در معنای مکانی باستانی ـ ‏می‌تواند به عکس این برداشت هم ‏رهنمون شود.‏

هنگام درنگ در ایستگاه زندگی، ‏شاعر رودابه را به مادریِ یوسف (ع) ‏در چاه فرا می‌خواند؛ این‌جا عنصرِ ‏نمادینِ مخفی، مکر و حیله‌ی برادران ‏است. "هنوز" و "همین زمان" تأکید ‏می‌کنند که با "امروز" مواجه‌ایم. زمانِ ‏حال و اسطوره، به زیبایی در هم ‏آمیخته شده است: دیروز همین ‏امروزی هم هست که می‌بینیم این برادران ‏ناخلف، برادر را در مقابل برادر به جنگ ‏و کینه در چاه تفرقه و نابودی پرت ‏می‌کنند. نمی‌دانم شاید در این بند ‏فراخوانی است به رجوع به اصول ‏مشترک و اصل واحد انسانی و ‏اسلامی و ایرانی. شاعر امیدوار ‏است با تمسک به اصلی متفقٌ علیه (که در "مادر" نمادینه شده است) ‏بتوان جلوی این برادرکشی‌ها را ‏گرفت... ‏

اما به‌ناگاه فصل هفتم (آیا رمزِ کمال و ‏در پی، انحطاط این آرزو ست؟) کتاب ‏آفرینش فرا می‌رسد؛ گویی آن معنای ‏جوانمرگ، آن پسین عاشورا و ‏علقمه‌سازان بی‌دست، آن دختران ‏شهید هویزه، شاعر را به شهود این ‏حقیقت تلخ رسانده‌اند که راستی را ‏راز این هبوط، این معنای مستور، چه ‏بود؟
(برای بازنمایی رمز "افق اول" ‏چند احتمال می‌دهم اما این را از ‏همه بیشتر می‌پسندم: اولین پله و ‏نقطه‌ی عطف هستی و آغاز قوس ‏صعود. "عکس" را هم بی‌ارتباط با "آن‌چه‌بایدمی‌شده" نمی‌دانم. "مادر" ‏هم در این بند شاید همان مادر ‏پهلوشکسته (ع) باشد؟ به هر حال، ‏پیوند ظریفی است میان او و رودابه، ‏همچنان‌که پیوندی ظریف است میان ‏هابیل و سهراب و میان یوسف (ع) و ‏رستم).
ضمناً به محوریت "مادر" در ‏غم‌خواری و مویه‌گری بر همه‌ی ‏تلخی‌های عالم هم باید توجه ‏داشت.‏

و سرانجام: اگر راهی به گشودن این ‏راز (صیرورتی از هابیل به هابیلِ ‏خونین، از جوانمرگیِ معنا تا زایندگیِ ‏آن در علقمه و امتدادش تا هویزه) ‏باشد؛ هرآینه آن راه، زانوزدن در مکتب ‏عاشورا ـ سرّ الله الاکبر ـ و شاگردی ‏جبرئیل، پیامبری و پیامبرگونه‌گی ‏است... به‌راستی آیا رازِ این راز فوق ‏سری، فاشِ همه خواهد شد؟ ‏

حرف‌های زیادی راجع به این شعر خوب ‏می‌توان زد؛ بنده فقط یکی از سویه‌های ‏رمزآلود کار را، آن‌هم از نظر کوتاه خودم، ‏طرح کردم و جداً امیدوارم خیلی به کار ‏آسیب نزده باشم. از همه‌ی خوانندگان و ‏اساتید محترم و استاد نبوی برای ‏زیاده‌گویی‌هایم پوزش می‌طلبم. ‏


اکبر نبوی
1392/5/28 در ساعت : 10:54:32
درود بر استاد وثوقی گرامی
از لطف نگاه و نقد ارزشمندتان بر این سروده ی شکسته سپاسگزارم. و بدون مبالغه و مداهنه های مرسوم و مالوف، از حکمت کلام و ژرفای نوشتارتان بسیار آموختم.
در باره ی " نظربازی " باید عرض کنم که این بنده کلام خواجه را به تشرف و شهود تاویل می کنم. نظرباز کسی است که اجازه ی تشرف و تماشا یافته است. حتی بر پایه این تاویل، مقاله ای در سال هشتاد و نه نوشته و در روزنامه ی جام جم چاپ کرده ام. در آن مقاله سخن من در باره ی انواع روایت در درام و سینما بوده است. همانجا اشاره کرده ام که روایت " نظربازانه " در درام، مهم ترین عنصر در مشاهدات راوی است. چرا که در این روایت، مرز زمان و مکان کاملا می شکند و راوی، نادیده های ملکوتی را به تماشا می نشیند. و البته تفاوت میان این روایت با روایت های مرسوم سوررئال و سیال ذهن را نیز به اجمال توضیح داده ام.
بر بنیاد چنین تاویلی، سیاوش ( به عنوان نماد پاکی و درستی که پرورش یافته ی رستم نیز هست و سلسله ی آموخته های اش با واسطه به سیمرغ ــ انسان کامل و به تعبیر من فرشته ی خداوند ــ می رسد ) در مقام نظر بازی، آتش را ــ به همان تعبیری که حضرت تان فرموده اید ــ به کرنش و تسلیم وا می دارد.

بر بنده فرض است که باز هم از نظر لطف و حکمت سخن تان در باره ی این شعر ناقص تشکر کنم. خرسندم که در محضر عزیزانی چون شما می آموزم.
عزت و عافیت الهی روزی هر دو سرای تان باد.
علی گیاهی
1392/5/22 در ساعت : 10:29:35

سلام بر جناب نبوی گل

زیباست موید باشی و شاعر

بدرود
_______________________
درود بر جناب گیاهی گرامی
از لطف شما سپاسگزارم.
سربلند باشید.
زهرا آراسته نیا
1392/5/22 در ساعت : 22:26:3
سلام
شیعه روایتی دارد به درازای تاریخ ...
زیبا سرودید
______________________
درود بر سرکار عالی
سپاسگزارم از محبت تان.
چنین است که فرموده اید. شیعه، درد انسان در جهان بی کسی است.
سربلند باشید
حمیدرضا اقبالدوست
1392/5/22 در ساعت : 23:1:45
پاینده باشید استاد نبوی /باید دوباره و دوباره بخوانم و بهره و لذت ببرم / یا حق
__________________
درود بر جناب اقبالدوست گرامی
از لطف نگاه و محبت زلال تان سپاسگزارم.
در پناه حق سرافراز باشید.
امین نوراللهی (فریاد)
1392/5/24 در ساعت : 10:31:18
سلام.بسيار خوب.احسنت
___________________
درود بر جناب عالی
سپاسگزارم از لطف تان.
سربلند باشید.
سید حسن رستگار
1392/5/22 در ساعت : 11:25:48
سلام و درود جناب نبوی عزیز

هابیل
زخمی و خونین از راه می رسد
دست در گردن هم
به سوی علقمه می رویم
تا راز فوقِ سری هستی را
از زبان جبراییل بشنویم!

مرحبا شاعر

بر قرار و بر مدار
یا علی
______________________
درود بر جناب رستگار گرامی
سپاسگزارم از لطف و محبت هماره تان.
پاینده باشید.
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1392/5/22 در ساعت : 11:21:42
درود استاد نبوی عزبز


بسیار زیباست


دست مریزاد.
_______________________
درود بر استاد کریمی نیا ی عزیز
متشکرم از لطف نگاه تان.
سرافراز باشید.
دکتر آرزو صفایی
1392/5/22 در ساعت : 23:40:42
درود بسیار استاد
از خوانش دوباره تان خرسندم
دست مریزاد
___________________
درود بر سرکار خانم دکتر صفایی
از محبت و لطف تان سپاسگزارم. هم چنین، خشنودم که مهر حضورتان را دوباره در این پایگاه ارجمند شاهدم.
سرافراز باشید.
آرش پورعلیزاده
1392/6/2 در ساعت : 16:58:51
زخم تنهایی معنا در شهادت هبوط / تصویر جگر سوزی / از دختران هویزه است ... درود و سپاس برادرم
________________________
درود بر جناب عالی
از لطف و محبت تان سپاسگزارم.
سرافراز باشید.
بازدید امروز : 7,426 | بازدید دیروز : 11,036 | بازدید کل : 122,938,065
logo-samandehi