شاعر در این شعر با غیرت ایرانی یک روی سخنش با مادر میهن در توصیف ها و روی دور تر ش با جهانیان در تفاخر ها و تقابل ها ست در مطلع از عدم اجازه دست درازی به رغم طمع و هوس بیگانگان در کنایه ی هوس لب گرفتن شروعی اعتراضی و غرور آمیز دارد و بیشترین بار این مضمون در ) جهنم دره ی ملتهب ) در مصرع دوم نهفته که هرگاه بیگانه ای هوس کرد از تو لبی بگیرد با جهنم دره ی ملتهب روبرو شد و در ادامه همین پرورش مضمون چنین هوسی مترداف "بی ادبی "قرینه موفقی در بیت دوم است با توجه به دویدن خون غیرت در رگ ها که چنین نتیجه ای را رقم می زند بنا براین شروع شعر در افرینش مضمون موفق است اما با کنایه ای که در شروع اورده خیلی موافق نیستم می توانست بگوید : هرکس که به تهدید تو تر کرده لبی را / که یعنی به ارزوی محالی از توسخن بگوید چرا که تر کردن لب کنایه از سخن گفتن نیز هست مترادف این ضرب المثل که "زبان جای تر گذاشته است "/ یعنی هر حرفی را به اسانی می شود گفت اما اینکه پی آمد ها چگونه اند این مهم است
از بیت سوم شعر وارد فضای شاعرانگی موفق تری می شود و تا پایان دارای انسجام است در این بیت :
باید که زمین فرش کند در کف پایت
ها! روغن چشمان سیاه حلبی را!
اول به نظرمی رسد تقابل زیبایی هاست چنانکه شیخ شیراز دارد
روی تاجیکانه ات بنمای تا داغ حبش / آسمان بر چهره ی ترکان یغمایی کشد / که زیبایی سپید روی تاجیکی ) ایرانی ) سیاه حبشی و زیبایی زیبا رویان ) یغما ) شهری که مشهور به ترکان زیبا رو بوده است که روی تاجیکی به این دو ترجیح داده شده چنانکه می گوید : روی تاجیکانه ات بنمای / اما در نگاه دیگر گمان دارم مضمون چنین است که زمین هر چه از ظرافت و زیبایی و گرانبهایی دارد در کف پای تو ارزانی کند در اینجا تقابل کف پا و چشم هم جالب توجه است یا رویدادی تاریخی که معلومات من اجازه نمی دهد در این باره اظهار نظر کنم مانند مضمونی که در وجود دزدان دریایی در بیت سوم نهفته است که
دریای اساطیر!محال است که دزدان
در ساحل تو جشن بگیرند، شبی را/ مخاطب به خوبی ارتباط برقرار می کند یا بیت پایانی که اشاره ای به روایت معراج دارد که اگر مثلا غیر ایرانی فخر می فروشد به اینکه حضرت نبی از این نقطه ی جغرافیایی به معراج رفته اگر قرعه حق به نام تو شده بود حضرت نبی از دامان تو ) مادر ایرانی ) به معراج می رفت نتیجه در بیت مورد بحث :
باید که زمین فرش کند در کف پایت
ها! روغن چشمان سیاه حلبی را!
اگر تلمیح به رویدادی است به شهرت نرسیده بنابراین پی نوشت لازم است و اگر نتواند پی نوشت به تلمیحی ادبی بیابد مصرع دوم از مصادیق بارز ضعف تالیف است اما بعد ...
مفعولو مفاعیلو مفاعیلو فعولن بحر عروضی شور انگیزی است و برای این غزل مناسب است اما ورود کلمات نزدیک به محاوره مانند : جهنم دره ) که دره خارج از زبا ن معیار بدون رای مشدد خوانده می شود و رگهات / که ) رگهایت ) صورت طبیعی در زبان معیار است اگرچه با اختیار شاعری ورود این کلمات به صرف محاوره در زبان معیار این شعر اختلالی در وزن شعر ایجاد نمی کند اما زبان شعر را از یکدستی دور می کند و کلام را از تشخص می اندازد در پایان با ارزوی موفقیت روز افزون برای سراینده ضمن تحسین برخی ابیات مانند :
افتاده به جانها تب آرش که نگیرند
از وسعت دامان تو حتی وجبی را
با درهم امیختگی برخی از مضامین جهت آب ورنگ پذیری هر چه بیشتر متن در تقابل ها و تفاخر ها موافق نیستم