به نام خدا
سلام آقای نوراللهی
«گر به سراغم آمدی هیچ نیار جز خودت» شروع خیلی خیلی خوبی است و خواننده را وادار می کند تا پایان غزل بدون توقف جلو برود.
جسارت می کنم و احساس شخصی و شاید سلیقه ای خودم را هنگام خواندن این غزل زیبا می نویسم:
در بیت دوم توقعم می رفت با سجع های زیبا مواجه شوم. مثلا اینطور: پنجره تو، حضور تو، خانه ی سرد و کور من ...
در بیت سوم احساس کردم وزن شعر به هم خورده و توقع ترکیب وزنی دیگری را در پایان مصرع اول و پایان مصرع دوم داشتم. مثلا: راز سکوت ما تویی، ساز و دهل زنان بیا / خلوت بی بهانه ای دوست ندار جز خودت ...
بیت چهارم همین احساس را داشتم و دلم میخواست اینطور باشد: ساقی عاشقان تویی/ عاشق تشنگان تویی/ ...
که البته اگر واژه «آب و ابر» را حذف کنیم، مصرع دوم که از طریق فعل «باریدن» اتصال معنوی با این دو واژه پیدا کرده ناکام می ماند.
پس می شود این پیشنهاد را نیز درباره بیت چهارم آورد: آب تویی، ابر تویی، ساقی بی صبر تویی / تشنه منم به کام من، هیچ نبار جز خودت ...
بیت آخر را به اندازه بیت اول دوست داشتم.
جسارت مرا ببخشید. من فقط «احساس» خودم را از خوانش شعرتان نوشتم. حال آنکه شاید هیچ کدام از این نکات، اشکال شعری محسوب نشود اما فکر می کنم در روانی و یکدستی این غزل زیبا بی تأتیر نباشد.
****************************************
فرياد: عليكم السلام خانم معين زاده شاعره خوش فكر و مستعد.مصرع"راز سکوت ما تویی، ساز و دهل زنان بیا" بسيار وسوسه انگيز است و به احتمال زياد در ويرايشي كه بعدها خواهم كرد هديه ي زيبايتان را جايگزين خواهم كرد.در ساير موارد نياز به تامل بيشتري احساس مي شود.در مورد كند شدن ريتم حق با شماست ولي همانطور كه مي دانيد تعويض يك هجاي كوتاه با بلند در اين وزن بسيار مرسوم و از اختيارات شاعري محسوب مي شود يعني همان تبديل"مفاعلن" به "مفتعلن" يا بالعكس به قول خاقاني بزرگ:
"گرچه ز موضع لقب مفتعلن دوباره شد / بحر ز قاعده نشد تا تو بهانه ناوري"
از اين كه شعر حقير را لايق نقد دانستيد بسيار سپاسگزارم.درود بر شما و احساس پاكتان