ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



گندم


گندم 



 



خوابی



در نگاه تیز داس آفرید



خدایی که قامت گندم را



برافراشت



 



×××



 



معبری طلایی



با فرشی از ساقه های گندم



قرارمان



زیر پای مزرعه ماند



 



×××



 



من از فصل گندم می رسم



و خواب یوسف



در تو تعبیر می شود



 



×××



 



در کوچهء زیتون می دوم



ساقه گندمی لای لبها



 



×××



 



می وزند



دستان زردم



در بافته ء گیسوی گندم زار



 



 



×××



 



شیار دانه ء گندم است



و حرارت تنم



این مرتاض دیوانه



 



×××



 



بهانه ء آدم



رنگ گیسوان حوا بود



 



×××



 



مزرعه را 



زیر شال پاییز میبرد



از پله ها که پایین می آید



 



×××



 



تا از آن سوی آبها



طلوع کنی



اقیانوس را



بذر می پاشم



 



×××



 



مشتی گندم



از جیب مترسک بردار



باد



سمت گنجشک ها می وزد



 



×××



 



در باران



سنبل های برهنه



قدم می زنند



این ساقه های خیس



 



×××



 



کلاغی داس



کلاغی چکش 



مزرعه خون دماغ شده است



 



×××



 



پیاده رو ها را



گندم کاشته ام



کفشدوزک پیر



 



×××



 



غروب



لبش را



 به سبوسه های گندم



سپرد



من هم



 



×××



 



قرص نانی بزرگ بود



مهتابی



که مورچه را



پر داد



 



×××



 



پاهایم



مین های خوشه ای را



درو می کنند



 



×××



 



بذر نارسی



روی دست خاک می ماند



داس شکسته ای



 



×××



 



مزرعه



نقش آفتاب بود روی زمین



مزرعه را



با انگشت هایم شانه می زنم



 



×××



 



سرد می نگرد



و پالتوی زردش را



در هوا تکان می دهد



 



×××



 



پاییز



پا برهنگی



 گندم هاست



 



×××



 



این



سهم گندم خداست



دستت را بده 



از باران



بالا برویم



 



×××



 



پای این گلدان



که برای تو



بذرپاشیده ام



مترسکی



صد و هشتاد و پنج سانتی ست 



 



×××



 



هر روز 



پری تازه به کلاهش می زد



مصلوبی



که به پای مزرعه



نشسته بود



 



×××



 



بذر های کلیسا فربه اند



کلاغ



در آستین مسیح



لانه می کند



 



×××



 



با سنجاق سری



این ساقه ها را



به کاغذ هایم ضمیمه کن



 



×××



 



باد



پیراهن کاهی ام را



می چلاند



خوشه های عریان



به غروب می روند  


کلمات کلیدی این مطلب :  گندم ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/4/22 در ساعت : 9:38:39   |  تعداد مشاهده این شعر :  1113


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1390/4/22 در ساعت : 11:16:46
سلام آقای ضیایی مهر
واقعا زیبا قلم زدید فلسفه ی نگاهتان را در مزرعه ای که انسان در لا به لایش هبوط را کاشت
مصطفی پورکریمی
1390/4/22 در ساعت : 16:31:57
سلام آقای ضیایی مهر
مشتی گندم
از جیب مترسک بردار
باد
سمت گنجشک ها می وزد

آثار قابل تأمل و زیبایی بود .در مورد کلاغی که در آستین مسیح علیه السلام لانه کرده فکر نمی کنید موهن باشد.حتی اگر منظورتان محبت او باشد . کلاغ مظهر چیست ؟؟؟
حمیدرضا اقبالدوست
1390/4/22 در ساعت : 23:4:15
سلام قربان /خواندم و لذت بردم / پاینده باشید
بازدید امروز : 5,208 | بازدید دیروز : 12,771 | بازدید کل : 121,747,453
logo-samandehi