نگاهی به شمشیرو جغرافیا غزلی از محمدکاظم کاظمی
وقتی صحبت از محمد کاظم کاظمی وشعرش می شود مخاطب آشنا به شعر فارسی فضایی خاص وسبکی دلنشین را به یاد می آورد که ویژه ی محمد کاظم کاظمی است.کمتر کسی است که مثنوی بازگشت ویا سطر پیاده آمده بودم... را نشنیده باشدونیز وقتی صحبت از شعر پایداری می شود بی شک غزل مسافر ومطلع :وآتش چنان سوخت بال وپرت را ..به عنوان نمونه هایی شاخص وماندگار از شعر کاظمی درخاطر زنده می شود.دغدغه ها واندیشه ی پویای شاعر در غزل چیزی فراتر از عاشقانه سرودن است تا جایی که می توان گفت در غزل کاظمی محتوایی که نشان از عاشقانه بودن غزل باشد وجود نداردهرچند در شعر امروز غزل هایی با مضامین اجتماعی،تعلیمی،اعتراض ومانند اینها دیده می شود واین خود شاید یک باز تعریف از غزل باشد.
در اشعار کاظمی شاید فقط فرم بیرونی غزل به معنای عام آن حفظ شده باشد؛یعنی هم قافیه بودن مصراع اول بامصراع های زوج،ولی محتوا آنچنان دچار تغییر ودگرگونی شده است که مخاطب را مجاب میکند تا نگاهی نو به غزل وتعریف آن داشته باشد.درشعر کاظمی همیشه دغدغه های اجتماعی،فرهنگی،درد طبقه های فراموش شده ی جامعه واعتراض به معنای واقعی آن موج می زند.وطن یکی از کلید واژه هایی است که در شعر کاظمی جایگاه ویژه ای دارد.این مفهوم در پیاده آمده بودم به عنوان فصلی از اشعار کاظمی به گونه ای نمودپیدا می کند ودر شمشیروجغرافیا به گونه ای دیگر.شعری که در این مجال درمورد آن صحبت می شودغزلی توانمند از مجموعه تازه چاپ شده کاظمی باهمین عنوان است.
شعر شمشیر وجغرافیا سرگذشت گونه ای از واژه ی وطن فرهنگی است.شعر بااین بیت موفق آغاز می شود:
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شروع بیت با واژه ی باد و در کنار آن تعبیربسیار به جای دشت سترون با عث شده است تا مخاطب در همان ابتدا باتصویری ماندگار روبرو شود .تصویری از یک ویرانی تمام عیار که بر اثر وزیدن باد اتفاق افتاده است.در همین جا چه خوبست از انتخاب آگاهانه ی ردیف« درست شد» به عنوان پایان بندی هربیت تقدیر کرد.درست شد دربیان عامه به معنی کامل شدن،سروسامان یافتن ونیز به معنی ایجاد شدن به کار می رود.اما در این شعر با ظرافتی خاص خبر از نوعی خرابی وبه هم ریختگی می دهد.باید گفت شاعر با سرودن مطلع بادی وزیدو دشت سترون درست شد،هم خود وهم مخاطب را تا پایان شعر مجاب می کند که همه ی ردیف های درست شد در حقیقت خبر از یک خرابی بزرگ دارد که شعر قصد دارد به واکاوی آن بپردازد.گویی بادی که در مصراع آغازین وزیدن گرفته است تا پایان شعر ادامه دارد وآنقدر این باد ویران گر است که حتی معماری های مثال زدنی را به سنگ ریزه فلاخن تبدیل کرده است.
در حقیقت شاعر با معرفی باد صحبت از جریانی می کند که خرابی های بسیاری به دنبال داشته وباد نماد آن است.با این فرض طاق درمصراع دوم هم اگر چه اشاره ای به معماری مثال زدنی شرقی دارد ولی در حقیقت از در هم شکستن یک معماری فراتر از بناهای باستانی سخن به میان آورده است.چند پاره شدن وطن فرهنگی بزرگترین پیام این شعر است که از بیت اول تاپایان این بیت ادامه دارد:
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ
شاید پلی برای رسیدن، درست شد
در بیت دوم شاعر تصویری خاص وبسیار برجسته ایجاد می کند:
شمشیر روی نقشهی جغرافیا دوید
اینسان برای ما و تو میهن درست شد
دویدن شمشیر بر روی نقشه جغرافیا،فرازی از تاریخ این مرزو بوم را با خود به شعر وارد می کند وبا تلخی تمام خبر از ایجاد مرزها ی خود ساخته وشاید دیگر ساخته سیاسی می دهد.لفظ دیگر ساخته را از این جهت به کار می برم تا اشاره ای به بیت بعد باشد که:
یعنی که از مصالح دیوار دیگران
یک خاکریز بین تو و من درست شد
مرزهایی که توسط دست هایی بیگانه ایجاد می شود.شاید نکته ی مبهم در این بیت،ترکیب مصالح دیوار دیگران باشد،دیواری که شاعر از خراب شدن آن صحبت به میان می آورد.در شعر کاظمی گاهی نمونه هایی عینی ازواقعیت ظهور پیدا می کند و در عین حال تصاویری قابل لمس به وجود می آورد وبه اصطلاح عامیانه رگ خواب مخاطب را دردست خود می گیرد.در بیت بالایی واژه ی خاکریز می تواند اشاره ای به موانع فیزیکی وخاکریز های ایجاد شده در مرز ایران وافغانستان باشد.
در چند بیت بعدشاعر از«من»و«تو»یی صحبت می کند که در دو طرف این مرز خود ساخته ی سیاسی ایستاده ایم وبه تعبیر شاعر خود را خدا می بینیم وبه این واسطه دیگرانی دیده نخواهند شد.یکی در این سوی مرز تمامیت گذشته فرهنگی را به خود اختصاص می دهد ویکی در آنسوی مرز.این من وتو در هر قسمتی از این جغرافیای فرهنگی میتواند باشد،چه در ایران چه افغانستان چه تاجیکستان و...
به نظر می رسد شاعر داردگفتمانی تازه در شعر مطرح می کند وآن ندیدن مرزهای سیاسی وگسترش آن به مرزهای فرهنگی واختصاصا مرزی با نام مشترک زبان فارسی است.در ادامه نیز شاعر به واکاوی اضمحلال این مرز مشترک ووسیع می پردازد.
نوستالژی طاق های گنبدی لاجورد گون مارااز کوچه های بخارا،سمرقندو هرات به گلدسته های اصفهان ومشهدو..می برد بدون اینکه نامی از این شهرها برده باشد.طاق های گنبدی لاجوردگون در این بیت وکاشی های گلدار باستان دربیت بعد وهمچنین چاهی به پیشگاه تهمتن وبسیاری تعابیر از این قبیل در ابیات بعد، فضایی در هم آمیخته ازفرهنگ اسلامی وپیشینه باستانی به پیش چشم می آورد ودراین مسیر تلمیح های قدرتمند،ملموس واندیشیده کمک فراوانی به دلنشین شدن شعر می کند.تلمیح ها در این شعر کارکردی فراتر از یک تکنیک وآرایه ی ادبی دارد.تلمیح ها به گونه ای طرح شده اند که مخاطب را تکان میدهد ،چه حوض های کاشی گلدار باستان چاهی به پیشگاه تهمتن شده باشد وچه لوح های گلی روبه آفتاب سنگ قبر مردم غزنین وکدکن.تکان دادن مخاطب را از این جهت میگویم که در پاره اول شعر وقتی قصد داردبه شکلی عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد واین گسیختگی را آسیب شناسی کند،تلمیح ها به نوعی با تاسف ودریغ همراه است:
آن حوضهای کاشی گلدار باستان
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
ولی در پاره دوم شعر که با شاید...آغاز می شود تلمیح ها بسیار امیدوار کننده وشادی آور است:
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان
با کاروان حلّه بیاید به سیستان
به نظر می رسد این غزل در این بیت به پایانی تلخ رسیده باشد:
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ
شاید پلی برای رسیدن، درست شد
اما با یک تجدید قافیه فضای دیگرگونه تصویر می شود وتاسف بر تلخی سنگ فلاخن شدن طاق ها جای خودش را به امیدواری ورسیدن به روزهای خوب میدهد:
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان
تجدید قافیه در غزل را در کمتر شعری سراغ داریم والبته درشعر دیگری ازمحمد کاظم کاظمی و در مجموعه پیاده آمده بودم این اتفاق اول بار افتاده است.تجدید قافیه در این شعر حتی اگر اتفاقی باشد،هم تصویرهای شعر را دچار تحول کرده است وهم محتوای پاره دوم را ارتقا داده است.در پاره ی دوم شعر در هر بیت با نویدی تازه همراه است.شاعر بویی عجیب از جوی مولیان به مشام می رساند وسیمرغ اسطوره هارا به فضای امروز می آورد.زمان بی زمانی وبی مکانی اسطوره ای چون سیمرغ را به حال پیوند میدهد واتفاق زیبای این بیت این است که سیمرغ افسانه ها با مصراعی از شعر ققنوس نیما تصاویر عجیبی از اسطوره های سیمرغ وققنوس فراهم میکند ودر یک لحظه هم تصویر سیمرغ سالخورده بال وپر گشوده را می بینیم وهم تصویر ققنوسی که پرندگان بر گردش نشسته اند.
بیت بعد شاید گل مدال ابیات شعر باشد که:
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان
شاعر آرزو می کند دوباره ما شاخه های توام سیب شکوفه هم دلی وهمزبان مان بدهیم والبته که دور نیست.
از این به بعد شعر با استفاده از همان تعابیر وتصاویر پاره اول ،فضایی صمیمی وزیبا ایجاد می کند و دوباره حوض های کاشی فراخوانی می شود و خطی تازه کشیده می شود بر نقشه هایی کهنه از کوچه های قونیه تا خاوران .آرش اسطوره ای بود که در شعر فراخوانی نشده بودو در نهایت شاعر می گوید هموطن آرش من وتو ایم.....
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان
نقطه قوت این بیت دورنمایی است که شاعر با استفاده از تلمیح آرش ایجاد می کند.مرزی تازه که این بار به واسطه ی لفظ دری ترسیم خواهد شد.نگاه شاعردر این بیت به دوردست هایی فراتر از کشورهای فارسی زبان دوخته شده است.
شعر شمشیر وجغرافیا که هم نام با کتاب تازه چاپ شده جناب کاظمی می باشد به نظر می رسد به عنوان نماد وشعر شاخص این کتاب هم معرفی وشناخته شود همانگونه که شعر بازگشت وسطر معروف پیاده آمده بودم نماد ومعرف کتاب پیاده آمده بودم شد.
یک نکته در مورد نام گذاری کتاب واین شعر هم بد نیست گفته شود.به نظر می رسد شمشیر وجغرافیا چندان نام مناسبی برای این شعر وکتاب نباشد چرا که جغرافیا به مجموعه ای از ویژگی های اقلیمی گفته می شود که مرز فیزیکی فقط قسمتی از آن است.حال آنکه آمدن واژه شمشیر کنار جغرافیا این نکته را به ذهن می رساند که شمشیر جغرافیا رابه دویا چند پاره تقسیم می کند.شاید« شمشیر روی نقشه جغرافیا»که دقیقا در مصراع سوم بیان شده نامی جامع تر ورساتر هم برای کتاب وهم برای این شعر باشد.
نکته دیگری هم در مورد کاربرد حروف اضافه در بعضی ابیات شایان توجه است:
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون
این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد
آن حوضهای کاشی گلدار باستان
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن حلههای بافته از تار و پود جان
بندی که مینشست به گردن درست شد
آن لوحهای گچبری رو به آفتاب
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
به نظر می رسد در تمامی ابیات بالا حرف اضافه«از»جاافتاده است وشاعر به دلیل تنگناهای وزنی که برای هر شاعرممکن است اتفاق بیفتد،عطای حرف اضافه رابه لقایش بخشیده است والبته باید اعتراف کرد با توجه به انسجام ابیات این نقص کمتر دیده می شود.یا در این بیت:
آن لوحهای گچبری رو به آفتاب
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
استفاده از«به»به جای کلمه«برای» در سنگی به قبر مردم غزنین وسنگی به قبر مردم کدکن نوعی کاربرد عامیانه ولهجه ای این عبارت است.البته این نوع استفاده در خراسان هم رواج دارد .
استفاده از واژه های متداول در زبان عامه در این مصراع هم دیده می شود:
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان
باری دگر به جای بار دگر ویا بیاریم به جای بیاوریم در همین مصراع؛این نوع استفاده از زبان عامه در اشعار قدیمی تر کاظمی بیشتر دیده می شد به نظر می رسدشاعر در استفاده کردن از این نوع واژه ها وسواس بیشتری به خرج می دهد ودر مواردمعدودی مثل بیت بالا که از این واژه ها استفاده می شود بسیار قابل قبول بوده وبا روند کلی بیت هماهنگ است.
یک بار دیگر به بزرگترین شاخصه این شعر اشاره می کنم وآن ترسیم مرز فرهنگی مشترک است که آرشی دیگر می خواهد وتیری که به گفته ی شاعر لفظ دری است.خداوند شاعر وخواننده را زنده وسلامت نگهدارد یاحق.