«هوالمحبوب»

 
جز ناله در اين باديه، بانگ جرسي نيست
عاشق‌تر و مجنون‌تر از اين پير، كَسي نيست
 
وصل تو طلب كردم و با ياد تو عمري
«هو... هو...» زدم؛ افسوس كه ديگر نفسي نيست
 
بيم از خم اخم تو و اميد به لبخند
همپايه‌ي كوه است و به قدر عدسي نيست
 
مانده‌ست زمان در شب هجر تو؛ كه گفته‌ست؟
در گردش روزان و شبان، پيش‌وپسي نيست
 
در اوج زمين‌گيري و لكنت چه كنم من؟
فرياد بسي دارم و فريادرسي نيست
 

عليرضا علي‌سليماني (قطره)
تهران- 23/06/1392
هشتم ذي‌القعده 1434 هـ . ق.