ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



...
598 
خيلي دلم مي ­خواست در عكس بخنديم
و خودمان را گول بزنيم كه يعني شاد بوديم
و نبوديم...
اين را رنگ ­ها مي ­گفتند
و كلماتي كه در بك ­گراند عكس­ ها به ديوار پاشيده شده بودند.
 
متولد ارديبهشت بودم
در خانواده ­اي كه خيلي دلش مي ­خواست در عكس بخندد.
قطار، زندگي ما بود
زندگيپدر             كه در قطار مي­ دويد
زندگيمن              كه با قطار مي ­دويدم.
جنگ شد وُ جنگ تمام شد
و ما كه چيزي مثل دست، پا، چشم كم داشتيم
براي مسافران قطار فوق ­العاده­ ي تهران
دست تكان داديم
اما از اعصاب ما جنگ، يك قدم هم عقب نشيني نكرد.
 
حالا كه اين وصيتنامه علني مي شود
از خودم مي پرسم
اگر قرار باشد جنگ را صرف كنيم
كدام يك از ما مفقودالاثر خواهد شد!
کلمات کلیدی این مطلب :  ارمغان بهداروند، شعر جنگ، شعر اجتماعي ،

موضوعات :  اجتماعی ، ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1392/8/4 در ساعت : 7:37:27   |  تعداد مشاهده این شعر :  781


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1392/8/4 در ساعت : 10:20:39
درود بر شما
سروده تان را دوست داشتم
برقرار باشید
شبنم فرضی زاده
1392/8/4 در ساعت : 11:37:48
زیباست
درودت
ساجده جبارپور
1392/8/4 در ساعت : 16:46:43
اگر قرار باشد جنگ را صرف كنيم
كدام يك از ما مفقودالاثر خواهد شد!

سپاس
حسن پاکزاد
1392/8/6 در ساعت : 19:51:38
سلام بر دوست قدیمی

دستمریزاد
لذت بردم
زهرا آراسته نیا
1392/8/8 در ساعت : 17:11:16
و ما كه چيزي مثل دست، پا، چشم كم داشتيم
براي مسافران قطار فوق ­العاده­ ي تهران
دست تكان داديم

حرفهایی که فقط خوزستانی ها می فهمندشان و بقیه شعارشان می دانند
بازدید امروز : 8,297 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,564,257
logo-samandehi