ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مترسک
مترسک باز دستش را تکان می داد
شکوه جایگاهش را
                    نشان این و آن می داد
دوباره سرخوش از باد موافق در میان دشت
 رجز می خواند وهشداری به دشت بیکران می داد.

     * * *
مترسک! گرچه با این جلوه کردن‌های ناهنجار
کلاغ مصلحت اندیش را از خویش ترساندی
شغالی را به سوی بیشه‌ی همسایه‌ها راندی
ولی ای غول پوشالی!
مبادا در سرت باشد خیال شیر ترساندن
و یا در ذهن بیمارت
                                 گمان باغبان راندن
به ملکم از سر مهر آمدی یا کینه پروردن؟
تو را یک دوست خوانم یا که یک دشمن؟
چه در سر داری از بالانشین بودن؟

         * * *

مترسک! من تمام هستی‌ات را می شناسم:

جامه ات از جبه‌ی پشمینه‌ی بابابزرگ ماست؛


و دستانت عصای پیر نابینای همسایه؛

سرت دیگی که دهقانی در آن
                     سگ‌توله هایش را غذا می داد؛

کلاهت شب کلاه تازه دامادی‌ست،
که در یکذروزطوفانی
غریو شادی‌اش در زیر بهمن در گلو یخ زد؛

ستون پیکرت روزی درختی بود
کنار سایه‌سار شاد تابستان
که از سرشاخه‌هایش سیب‌های سرخ می‌چیدیم
و قمری در میان شاخه‌هایش جوجه می پرورد؛

صدایت سوز ناساز از نفیر باد پاییزی‌ست
که گل‌های امیدم را به تاراج خزانها داد.

            * * *
مترسک! من از ترکیب بدترکیب و از این هیبت شومت
نمی‌ترسم ولی دیگر
بقایت را فنای خاطرات خویش می بینم، سراب هستی ات از نیستی ها شکل می گیرد.

           * * *
مترسک! من نمی خواهم سر جالیز من باشی
بهاران باشد و آیینه‌ی پاییز من باشی
چه می‌شد مثل یک بابانوئل
                                               یا یک عمونوروز
نماد شادمانی یا بهار‌انگیز من باشی!

       * * *
فراموشت شد آن روز
ی که زیر دست و پا افتاده بودی؟
و تنها چوب خشکی از تو بر پا بود و گاهی چارپای رهگذاری
تنش را با تو می‌خاراند؛

گمان کردی که دیگر دشت خواب آلوده طوفانی نخواهد شد؟
و یا آن بستر تب کرده طغیانی نخواهد داشت؟

هنوز از پای لنگت شانه‌ام زخمی‌ست!

مترسک! گرچه هرچیزی که داری از من و اقلیم من داری
ولی هرگز نمی‌خواهم تو را از خویش بشمارم
برو از دشت و هامونم
رهایم کن که دلخونم
رهایم کن... رهایم کن...

 
کلمات کلیدی این مطلب :  عمونوروز ، بابانوئل ، بهمن ، سیب ، پاییز ، دشمن ، دهقان ، خزان ، سرلب ، زخم ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/8/17 در ساعت : 12:12:35   |  تعداد مشاهده این شعر :  711


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

شبنم فرضی زاده
1392/11/1 در ساعت : 22:49:38
یاشا شاعیر
یاشا
رحیم الله ارتگلی
1392/11/2 در ساعت : 10:38:16
سلاملار ...
آرزیم وار من یا بیر آیری شاعیر بیر بئلنچی سؤزلر و باخیشلاری تورکجه دئمیش اولا.
و شاید ده سیز ! چون سیزده او قلمی گؤرورم.
یاشامالی شاعیرسیز..
شبنم فرضی زاده
1392/9/2 در ساعت : 9:27:15
احساستان را دوست دارم شاعر
رحیم الله ارتگلی
1392/9/2 در ساعت : 22:31:11
درود بر شما ، ما بیشتر . از وبلاگ شخصی شما خیلی لذت بردم به ویژه از سروذه های ترکی زیباتوم. پاینده باشید.
یاشاسین اؤزدیلیمیز ، اؤز ائلیمیز...
بازدید امروز : 2,839 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,718,307
logo-samandehi