ای قدّ تو چون عمه ی همسال ، خمیده لب تشنه تر از کام شما آب ندیده تبدارترین قطعه ی اشعار سپیدم ای هر غزل از داغ غمت رنگ پریده نِی مانده حکایت بکند یا که شکایت تاریخ سراپای تو را تیر کشیده من آمده ام دیدن گل های تو با شمع پروانه ی خونین تن ِ گل های تو باشم ای کاش که هر بیت شود خانه برایت هر خشت هجایش بزند بوسه به پایت شش سوی جهان راوی داغت شد و خشکید هم ابر خجل از رخ باغت شد و خشکید در راه اسارت چه کشیدی تو که سر داد خورشید از آن سرخ ترین حنجره فریاد زنجیر ورم کرده ی تفتیده ی از تب یا نیزه ی پرکینه ی از خشم لبالب خاکستر و خون، مشت و لگد، دشنه و دشنام بی تابی ات از سرو به خون خفته ی ناکام؟ باران عطش تازه کند داغ زمین را بیش از حد و اندازه کند داغ زمین را هر تکه ای از ماه به یک سوی زمین است خورشید کمر راست بکن نیزه کمین است ای اشک بزن سینه بر این گونه ی تبدار بگذار سر از هروله بر شانه ی دیوار از اشک تو هر آیه "حدید"ی ست در آتش هر بند ِ "زیارت" چو شهیدی ست در آتش آهت بزند تیشه به هر ابر عقیمی قل ربّ ِ اعوذُ بکَ من شرّ ِ رجیمی ای آنکه شکافنده ی دانش شده نامت " مِی " می چکد از تاک الفبای کلامت پر می شود از عشق تو هر کس که بنوشد یک قطره فقط از لب دریای مرامت گل نیست که بی جام عسل بگذرد از تو کندوی عسل لب زده بر گوشه ی جامت پنجم در جنّت تو محمد ... نه ! حسینی درمانده جهان در پی ادراک مقامت تا بسته سراپای تو قد قامت لبیک تکبیره الاحرام ببندم به سلامت هر گام تو تفسیر قیام است پس از این سیمای تو تصویر قیام است پس از این ای بوی خوش پیرهنت هستی شاعر یک گوشه ی چشمی ، "صله" ای .. حضرت باقر(ع) شکیبا غفاریان