غزلهاتون بطرز وحشتناکی زیبا هستند و عالی/درود
|
سلام جناب استاد کرمی عزیز غزل زیبایی است دست مریزاد در مورد بیتی که فرموده اید صفات خداوند متعال عین ذات اوست در صورتی که صفات ما اکتسابی است .امام علی علیه السلام در خطبه ی یکم نهج البلاغه در ادامه ی بحث معرفت می فرمایند" کمال توحید اخلاص است و کمال اخلاص خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف ، وهر موصوفی گواهی می دهد که غیر از صفت است ، پس کسی که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزی نزدیک کرده است و با نزریک کردن خدا به چیزی ،دوخدا مطرح شده وبا طرح شدن دو خدا ،اجزایی برای او تصور نموده و با تصور اجزا برای خدا او را نشناخته است ". تازه این ها که امام فرموده اند برای صفات ثبوتیه است و صفات سلبیه مثل همین که شما فرموده اید کفر محض است استدعا دارم خطبه ی اول نهج البلاغه را مطالعه بفرمایید و اگر توضیحات حقیر نامفهوم بود یا قانع نشدید من برای پاسخگویی حاضرم.موفق باشید. ================ محمد وثوقی: سلام جناب پورکریمی گرامی نظر شما را در دفتر شعر دوست عزیزمان جناب کرمی خواندم. در آنچه شما از حضرت امیر علیه السلام نقل کردهاید که بحثی نیست؛ حرف من چگونگی انطباق نظر شما (کفر محض بودن) است با آن بیت. بیایید فرض کنیم گویندهی این شعر را نمیشناسیم و ماییم و همین جمله: موسی! شبان را با خدایش رها کن؛ توجه بفرمایید به ضمیر «ش». اگر بعداً نسبتی به خدا داده شده، به این خدایی داده شده که ساخته و پرداختهی ذهن شبان است و این درد مشترک ما هم هست: «و ما یؤمن اکثرهم بالله إلّا و هم مشرکون» /یوسف، 106. به قول مرحوم دکتر قیصر امینپور: «من از خیر این ناخدایان گذشتم / خدایی برای خودم آفریدم»! به هر حال دستکم از باب «نقل کفر، کفر نیست» هم میتوان به این شعر نگریست. در واقع خدای شبان همان خدایی است که تصورش را مولا علیه السلام هم نهی فرمودهاند و شاعر اینچنین خدایی را «دیوانه» خوانده، خدایی که نه خالق بلکه مخلوق ذهن ماست (اصل استحالهی اکتناه ذات و صفات ذات را هم که مستحضرید و جای بحثش هم اینجا نیست). میماند دو نکته: یکی آنکه فرمودهاید سخن مولوی از باب تشبیه و تمثیل است؛ خب دوست ارجمندم چرا سخن مولوی را تأویل میفرمایید ولی بیت آقای کرمی را نه؟ اگر من به استناد سخن شما عرض کنم ایشان هم به تمثیل گفته چه؟ شیر نر خونخواره از صفات سلبیه نیست؟ متأسفانه جناب مولوی اگر چه خودش در ابیات زیبایی بحث «ادب» را طرح کرده ـ تا جایی که حتی بیادب را محروم از لطف رب و ردِّ باب میداند ـ اما خودش این دقیقه را رعایت نمیکند و آنچه من به مثال آوردم تازه قابل ذکرش بود و مثنوی حی و حاضر است! دیگر آنکه من بیت آقای کرمی را تأیید نکردم (به قسمت اول عرضم در همان کامنت مراجعه بفرمایید) فقط گفتم این نوع «شطحیات» سابقه دارد و همانجا عرض کردم دأب بزرگان ما رعایت هر چه بیشتر ادب حضور است و اکنون نیز بر آن پا میفشارم و ایشان هم میتوانند این ادب عاشقی را رعایت بفرمایند یا نه (ضمناً «شوریدگی» هم دست کمی از «دیوانگی» ندارد!). و آخر اینکه غیرت دینی شما و دغدغههایتان در این باب ستودنی است.
|
سلام دوست دریادلم مرسوم بزرگان ما در این گونه موارد رعایت هر چه بیشتر ادب حضور است. اما به هر حال این گونه عشق بازی هم بی سابقه نیست و مثلاً جناب مولوی حضرت دوست را شیر نر خونخواره گفته است: در کف شیر نر خونخواره یی / غیر تسلیم و رضا کو چاره یی. مستدام باشید.
|
سلام استاد خوب و جوان هر انسانی و هر موجودی خدایش را به اندازه ی توان ذهنی اش می سنجد و می فهمد و ستایش میکند در حالیکه اصلا خدا سنجیدنی و تصور کردنی و شرح دادنی و فهمیدنی نیست /.....................................دریایی باشید و ژرف
|
سلام قربان / متاسفانه ممیزین محترم بسیار براساس سلیقه خود عمل می کنند و البته ظاهرا روی کلمه خدا بسیار حساس هستند و نمی خواهند مشکلی برای خودشان ایجاد شود /شعر زیبایتان مطمئنا مشکلی ندارد اما فکر می کنم ممیزین سختگیر از کنار آن آسان نخواهند گذشت / شاد باشید
|
سلام غزل زیبایی بود در مورد اون بیت هم فقط می دونم باید به درون خودتون مراجعه کنید اگر وجدانتون گفت مشکل داره به حرفش گوش بدید قطعا خداوند باید عزیزترین در نزد ما انسانها باشه من صورت دومش رو بیشتر می پسندم هر چند صورت اولش زیباتره ولی شما با اون شبان فرق دارید -----البته این فقط نظر من هست
|
سلام بزرگوار شاعر بحث اول که غزلت عالی بود و دوم اینکه کاش همه خدای یگانه را می پرستیدیم ...
|
دلم می خواست ای موسای من من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم نه از ترس خدا از ترس این مردم به محرابم اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
|